KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

مرگ مشکوک زهرا بنی یعقوب

اگر دقت کردید آقای کروبی در مناظره با آقای کروبی یک بحثی را عنوان کرد 

که آقای احمدی نژاد هم وقتی این بیان شد دیگه زیاد حرف زهرا رهنورد رو پیش نکشید


اون هم این بود

آقای کروبی گفت همچین شما پرونده زهرا رهنورد رو بالا پایین کردید و گفتید بگم که من خیال کردم میخواین پرونده زهرا رهنورد را رو کنید


حالا این زهرا بنی یعقوب کی بوده؟

هرا بنی یعقوب . دکتر زهرا بنی یعقوب . پزشک عمومی . متولد بیست و پنج مهر پنجاه و نه . ورودی مهر ماه 77 دانشگاه تهران . مجرد . ساکن تهران . فرزند پدری که از زندانیان سیاسی در رژیم سابق بوده است . و دکتر زهرا بنی یعقوب بنا به قانونی که سالهای زندان پدر را معادل امتیاز ” آزادگی ” به حساب آورده است از قانون خدمت اجباری پزشکان در مناطق محروم معاف بوده است اما پس از مدتی که از فارغ التحصیلی اش می گذرد با توجه به این که عملا امکان اشتغال پزشکان جوان در تهران و شهر های بزرگ وجود ندارد همراه دوست دوران تحصیل خود هانیه عازم رزن در استان همدان می شود و مدت سه ماه در روستای از توابع رزن مشغول به کار می شود . پس از مدتی محل خدمت خود را به روستای ” سیس” از توابع قروه سنندج تغییر می دهد . روز پنج شنبه یک روز پیش از عید فطر در پارک مردم روبروی دانشگاه بو علی سینای همدان به جرم همراهی با پسر جوانی به اسم حمید بازداشت می شود . به بازداشت گاه منتقل می شود به مدت بیش از 48 ساععت در بازداشت می ماند و دو روز بعد جسد حلق آویز شده وی در بازداشت گاه پیدا می شود که مسوولان ادعا دارند خانم دکتر با استفاده از یک پرچم تبلیغاتی اقدام به خود کشی کرده است
از دکتر پ. م همکار و هم اتاقی دکتر زهرا بنی یعقوب در مدت سه ماهی که زهرا در رزن بوده می پرسم : زهرا چه طور دختری بود ؟ افسردگی یا مشکل خاص روانی نداشت ؟ سابقه اقدام به خودکشی چه طور ؟ محکم جواب می دهد : نه و ادامه می دهد که زهرا هم مشکلات و در گیری های معمولی همه ما را داشت . خانواده اش موافق نبودند که دور از خانه کار کند و زهرا به اصرار خودش و برای این که بتواند حقوقی داشته باشد این جا آمده بود . همراه با هانیه بودند که هر دو فارغ التحصیل دانشگاه تهران بودند . البته این اواخر روحیه اش خیلی هم بهترو شاداب تر شده بود از فروردین ماه با یکی از گوینده های رادیو به اسم حمید آشنا شده بود و قرار بود با هم ازدواج کنند
می پرسم رابطه شان با هم در چه سطحی بود و توضیح می دهم که در خبر ها گفته شده که به جرم مشهود در پارک بازداشت شده اند
دکتر پاسخ می دهد : رابطه شان خیلی عاشقانه و احساسی بود . حمید استخدام صدا و سیمای تهران بود و شنبه شب ها ساعت دوازده در رادیو فرهنگ یک برنامه ادبی را اجرا می کرد که زهرا شنونده پر و پا قرص این برنامه بود و این رادیو گوش دادن او در پانسیون همیشه موضوع شوخی بچه ها با زهرا بود . حمید جمعه ها در همدان یک برنامه رادیویی را کارگردانی می کرد و مجبور بود پنج شنبه ها از تهران به همدان بیاید و معمولا سعی می کردند در این فاصله کوتاه هم دیگر را ببینند . قرار هایشان هم همیشه در پارک بود
زهرا واقعا حمید را دوست داشت و از وقتی با او آشنا شده بود روحیه اش خیلی شاد تر بود . حمید هم از این تیپ های هنری بود و این طور که زهرا تعریف می کرد خیلی احساساتی بود و هر دو قصد ازدواج داشتند تنها ترس زهرا این بود که مبادا خانواده اش به خاطر تحصیلات پایین تر حمید خیلی راضی به این ازدواج نباشند
می پرسم خانواده دکتر بنی یعقوب چه طور خانواده ای هستند ؟ آیا مذهبی و متعصب هستند ؟ آیا این احتمال ضعیف وجود دارد که خانوم دکتر از ترس رو در رو شدن با پدرش در بازداشتگاه اقدام به خود کشی کرده باشد
جواب می دهد : خانواده زهرا بر خلاف گزارشی که منتشر شده ساکن تهران هستند نه کردستان . زهرا یک برادر دارد که ازدواج کرده است اما رابطه اش با زهرا خیلی خوب و صمیمی بود و هر روز با هم تماس تلفنی داشتند و من خیلی خیلی بعید می دانم که برادر ایشان رحیم بنی یعقوب از آشنایی زهرا و حمید بی خبر بوده باشد به خصوص که زهرا در حال زمینه چینی بود تا خانواده اش را به خانواده حمید آشنا کند
در ضمن این طور که از اظهارات رحیم پیداست در مدتی هم که زهرا در بازداشت گاه بوده است با ایشان تماس تلفنی داشته است اما این تلفن با تا خیر بوده است و حد اقل مدت بیش از یک روز تماش زهرا با خانواده قطع بوده است که مسوولان زندان ادعا می کنند خانم دکتر با اصرار خودش مانع تماس با خانواده شده است
باز می پرسم دکتر زهرا بنی یعقوب چه طور آدمی بود و توضیح می دهم که در بعضی خبر ها علت بازداشت بد حجابی و آرایش غلیظ عنوان شده و در بعضی دیگر طوری با گوشه و کنایه حرف از لزوم حفظ آبروی خانواده مرحومه به میان می کشند انگار که خانم دکتر را در پارک روبروی دانشگاه در حالی دستگیر کرده اند که برهنه بوده و
عصبانی می شود و وسط حرفم می پرد و می گوید : این دیگه خیلی بی شرفی است این را به هر کسی که زهرا را برای یک بار هم دیده باشد بگویی باور نمی کند . زهرا کاملا یک دختر مذهبی بود . همیشه مانتوی بلند و مقنعه سر می کرد و این بحث همیشگی من با او بود که اصرار داشتم اگر کمی مقنعه اش را عقب ببرد و کمی آرایش کند خیلی خوش تیپ تر می شود اما زهرا هیچ وقت حرف من را قبول نمی کرد و می گفت که حمید مرا همین طوری دیده و می داند که من همیشه همین طور هستم . باز هم می گویم و تکرار می کنم زهرا یک دختر کاملا مذهبی و مقید بود و این نهایت بی شرافتی است که بخواهند بازداشت او را و خون ریخته او را این چنین لوث کنند . زهرا فارغ التحصیل دانشگاه تهران بود . پزشک این مملکت بود جزو باهوش ترین و درس خوان ترین بچه های نسلی بود که سال 77 کنکور دادند . خانواده زهرا به او افتخار می کنند. همه مریض هایش به او افتخار می کنند . همه مردم روستای دور افتاده سیس و همه ما که همکاران او بودیم به او افتخار می کنیم . کسانی که جهت حفظ آبروی زهرا و خانواده اش از گفتن کامل حقیقت طرفه می روند کاش به فکر آبروی نداشته خودشان باشند و اجازه دهند یک دادگاه بی طرف به شکایت خانواده زهرا رسیدگی کند
می پرسم شایعه دیگری که هست این است که ماموران از پیش قصد بازداشت خانم دکتر را داشته اند و طی مدت بازداشت چندین بار به او تجاوز کرده اند و دست آخر او را کشته اند . نظر شما چیست
می گوید فقط یک دادگاه قانونی حق اظهار نظر در این مورد را دارد . اما چیزی که هست برگه معاینه پزشک قانونی را همکاران خودمان دیده اند و در این برگه قید شده که “ها یمن” زهرا سالم بوده است. البته اگر در صحت این معاینه شک نکنیم
اولین خبری که از زهرا به ما دادند این بود که با ملحفه خودش را خفه کرده است و بعد از مدتی گفتند با یک پرچم تبلیغاتی خودش را حلق آویز کرده است . زهرا اندام چاقی داشت که همیشه در حال رژیم گرفتن بود راستش را بخواهید حلق آویز کردن آن اندام او آن هم فقط با یک پرچم تبلیغاتی چندان کار ساده ای هم به نظر نمی رسد نمی دانم در آن 48 ساعت لعنتی بر او چه گذشته است اما این همه خونسردی و بی خبری همکاران پزشک و مردم در مورد مرگ فجیع همکار و دوست عزیزم به همان اندازه به من شوک وارد می کند که مرگ ناگهانی او
بیست و پنجم مهر ماه تولد زهرا بود . بیست و هشت ساله می شد . اما نشد امسال بیست و ششم مهر در تهران برایش مجلس ختم گرفتند


http://zerodegree.wordpress.com/2007/10/24/

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 18 خرداد 1388 ساعت 18:53 http://6g.blogsky.com

درود بر شما وبلاگ جالبی داریین

سابین دوشنبه 18 خرداد 1388 ساعت 19:10

حقیقت تلخه....چرا باید اینطور باشه آخه؟

محمدحسین باقری دوشنبه 18 خرداد 1388 ساعت 19:38

اگه هم این طوری باشه به قوه قضائیه بر میگرده

اگه مدرکی دارید توی همکلاسی قرار بدید

فقط دروغ و تهمت !

h.sh-lawyer دوشنبه 18 خرداد 1388 ساعت 20:29

آقای کروبی متاسفانه دیشب به صحبتاشون اقرار هم کردن!!
اول برن پرونده خودشونو جمع کنن /واقعا بدون کارشناسی صحبت میکنن و حرفاشون از همه نظر قابل نقد است/
این یک مسائله کیفری هست و شما نمیتونین اظهار نظر کنید !! قاضی دادگاه پزشکی قانونی همه دخیل هستند/حالا شما با این حرفتون مسئله قضایی رو به قوه مجریه مربوط میکنید!؟ واقعا این حرفا خیلی سطحیه و نباید هر حرفی رو هر جایی زد-در مورد خانم رهنورد آقای احمدی نژاد دقیقا به خاطر ضعفه قوه قضائیه و کنترل اون توسط یه عده مجبور شد خطاها رو علنی اعلام کنه تا مجبور بشن از خودشون دفاع کنن /حالا اگه میتونن دفاع کنن /اگه نه سکوت کنن تا حداقل با متانت توجیح بشه و اینجوری توپ دقیقا وسط زمینه حریف افتاده و جنجالی به پا کرده

<فاضل> دوشنبه 18 خرداد 1388 ساعت 21:06

lawyer mishe hoghooghdan?

yani nazare shoma bar asase hoghooghi bood ya nazare shakhsi?

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد