دیشب را نیز به مناظرهی محسن رضایی و میرحسین موسوی نشستیم تا عیار اقتصادی طرفین و خصوصا میرحسین موسوی را در قبال این اقتصاددان مقتدر بسنجیم٬ و به وضوح دیدیم عدم اعتقاد و گریز میرحسین موسوی را در قبال اصل ۴۴ و خصوصیسازی که بدیهیترین زیربناهای دموکراسی و آزادسازی اقتصادی بوده و ملزومهی بسیاری از امور زیربنایی است که تمامی سیاستمداران و اقتصاددانان در آن به اتحاد نظر رسیده و ملزومهی یکدیگر میدانند٬ ولی میرحسین موسوی علیرغم اینکه اقتصاد جنگ را پایان یافته میدانست٬ به کلیگوییهایی پرداخته و از بسیاری امور گریخت و برنامه و چشمانداز نوینی را متصور نگشت تا امیدها را بیش از پیش در این ناحیه نیز قطع نماید...
حال باید دید که آیا ما باری دیگر خواهان روند کنونی و بیش از پیش دولتی نمودن نفت و دیگر ارکان کشور هستیم تا با این بیماری اقتصادی راه را ادامه دهیم و یا با اصول امروزین اقتصادی و راهی نوین قصد ادامهی راه را داریم...؟!!!
میر حسین مثل اینکه واقعا جزو اصحاب کهف بوده
و چند سالی به خواب فته در صحبت ها و رفتارها و برنامه هایش از جنگ می گوید
هر چی بهش میگن بابب جنگ تموم شد دوباره میگه من در زمانه جنگ چنین شد و چنان شد در حالی که بحث خصوصی سازی از مهمترین ارکان اقتصادیه دنیای نوین است /اگر ما بخواهیم به سیاستهای 20 ساله پیش برگردیم که اوضاع بدتر از بد میشود /ضمنا این عادت آقای موسوی که کلی گویی کنه چرا اطرافیانش را در دولته آینده معرفی نمیکنه؟چرا سخنانه امامو بد تفسیر میکنه ؟مسائله حریم شخصی جایه خود شو داره ولی اینا حریمه بیت الماله چطور میتونه بگه هر کی هر کار کرد نباید چیزی بهش گفت و مردم نباید بدونن این حقه مردمه که بدونن
متأسفانه اینکونه است که شما فرمودید...
امید به بهبودی و بیداری برای تغییر...
ابراز عقیده تا چه حد آزاد است؟
یان بوروما / برگردان: علیمحمد طباطبایی
اسقف ریچارد ویلیامسون دارای بعضی دیدگاههای بسیار عجیب و حقیقتاً نفرت انگیز است: این که طی جنگ دوم جهانی هیچ یهودی در اتاقهای گاز به قتل نرسیده است، این که در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ برجهای دوقلو نه توسط آن دو هواپیما بلکه با مواد منفجرهای که خود آمریکاییها آنها را کار گذاشته بودند فروریختهاند، و بالاخره این که یهودیها در حال نبرد برای تسلط بر جهان هستند تا به این ترتیب خود را برای برپایی «تخت و تاج ضد مسیحی در اورشلیم» آماده کنند. و اینها فقط چندتایی از دیدگاههای او در بارهی امور دنیوی هستند.
در رابطه با مسائل مربوط به آموزهی کلیسای کاتولیک دیدگاههای او چنان با نگرشهای معاصر کلیسایی ناهمانگاند که واتیکان او و دیگر اعضای «انجمن سنت پیوس دهم» را که به شدت محافظه کار هستند در ۱۹۸۸ تکفیر کرد، کانونی که توسط مارسل لفبور (Marcel Lefebvre) که از طرفداران نازیها بود تاسیس شده بود. از جمله حامیان ویلیامسون یکی هم تاریخ نگار بریتانیایی دیوید ایروینگ است که اخیراً در اتریش به جرم بزرگداشت نازیها به زندان افتاده بود.
اما با وجودی که نمیتوانیم اسقف را به عنوان انسانی جذاب و جالب توجه تلقی کنیم، این پرسش مطرح میشود که آیا او سزاوار آنچه این روزها به سراو میآید هست؟ با توجه به آنچه وی در تلویزیون سوئد گفته بود بازگشت مجدد او به کلیسا آنگونه که پاپ بندیکت وعده کرده بود از او مضایقه شد که لابد این نیز درست و موجه بوده است. اما او را از آرژانتین که در آن زندگی میکرد نیز بیرون کردند و اکنون نیز با تهدید استرداد به آلمان روبرو است، کشوری که در آن مقدماتی برای به دادگاه کشانیدن او به جرم تکذیب واقعه هولوکاوست آماده شده است.
و اکنون توجه خود را به چهرهی ناخوشایند دیگری یعنی سیاستمدار هلندی گیرت ویلدرز جلب کنیم که او نیز ماه گذشته از ورود به خاک بریتانیا منع گردید که قرار بود در آنجا فیلم کوتاه خود «فتنه» را به نمایش گذارد، یعنی همان فیلمی که در آن اسلام به عنوان دینی حامی تروریسم معرفی میشود. و اکنون به هنگام مراجعت به هلند وی به اتهام «ایجاد نفرت نسبت به مسلمانان» مورد پیگرد قضایی قرار گرفته است. او قرآن را با کتاب «نبرد من» اثر آدولف هیتلر مقایسه کرده است و خواهان آن گردیده که مهاجرت مسلمانان به هلند متوقف شود.
اما موضوع اینجاست که ممنوعیت ورود او به بریتانیا و دادگاهی که به زودی برای او تشکیل خواهد شد باعث محبوبیت بیشتر او در هلند شده است. مطابق با یک نظر سنجی، حزب پوپولیستی و ضد اسلامی او PVV چنانچه امروز انتخاباتی در هلند برگزار شود ۲۷ کرسی را در پارلمان ازآن خود خواهد کرد. اما علت اصلی محبوبیت درحال افزایش او جدای از خصومت بسیار گسترده در برابر مسلمانان این است که وی موفق شده است در اذهان عمومی تصویری از خود به عنوان مدافع آزادی بیان ترسیم کند.
اصل اساسی آزادی بیان که یکی از حقوق بنیادین در لیبرال دموکراسی است معنایش این است که ما باید تا درجهی معینی دیدگاههایی را در زندگی خود تحمل کنیم که آنها را سزاوار سرزنش مییابیم. هرچند پرسش مهم این است که تا چه درجهای؟
قوانین مربوط به آزادی بیان از یک کشور به کشور دیگر متفاوت است. در برخی کشورهای دموکرات اروپایی مانند فرانسه، آلمان و اتریش گفتن این که رویدادی به نام هولوکاوست افسانه است جرم تلقی میشود. بسیاری کشورهای دیگر دموکرات نیز دارای قوانینی بر ضد تحریک و برانگیختن خشونت و نفرت هستند. برخی کشورها از جمله هلند حتی قوانینی دارند که توهین عمدی به باورهای دینی و وابستگی قومی و نژادی را به جرمی قابل پیگرد قضایی تبدیل میکند.
دیدگاههای اسقف ویلیامسون شاید نفرت انگیز باشند، اما تعقیب قضایی انسانی به خاطر نظرگاههایش در خصوص مسائل تاریخی نیز چه بسا همان اندازه ایدهای زشت باشد. باید بتوان او را مورد انتقاد قرار داد و حتی به مسخره گرفت، اما زندانی کردن او مسئلهای غیر قابل پذیرش است. در مورد گیرت ویلدرز نیز بهتر است بگذاریم که در بریتانیا فیلم اسف بار خود را نشان دهد و نه این که از ورود به آنجا منع گردد. هر عقیدهای هم که در بارهی قانون ضد ترویج و تبلیغ نفرت یا قانون بر ضد توهین به افراد داشته باشیم، چنین قانونی هنگامی که موضوع بر سر [آزادی] بیان باشد به ابزاری بی فایده تبدیل میشود.
با این وجود آزادی بیان نیز چیزی که مطلق باشد نیست. حتی ویلدرز با درخواست نامعقول خود برای ممنوع ساختن قرآن، به روشنی بر این باور است که در مورد آزادی بیان محدودیتهایی وجود دارد ـ البته برای مخالفینش نه برای خودش. هرچند معین کردن این حد و اندازه به طور دقیق کار سادهای نیست، زیرا بستگی به این دارد که چه کسی چه موضوعی را خطاب به چه شخص دیگری بیان میکند و حتی مکان چنین رویدادی نیز مهم است.
نظرگاههای ویلیامسون به ناگهان از اهمیت برخوردار شدند، زیرا این کشیش گمنام و اخراج شده دوباره قرار شده بود که توسط پاپ به مقام قبلی خود بازگردد و به این ترتیب به دیدگاههای شخصی وی مشروعیتی نهادی شده داده میشد. در مورد ویلدرز از این جهت تفاوت وجود دارد که وی یک سیاستمدار است و نه فردی مستقل که بر علیه یک اقلیت آسیب پذیر سخنان تعصب آمیز خطرناکی میپراکند.
در زندگانی متمدنانه مردم معمولاً از بر زبان آوردن برخی چیزها خودداری میکنند، و آنهم البته نه به دلیل که این سخنان از نظر قانونی مشکل خواهند داشت. سخنانی که میان سیاهان آمریکایی رد و بدل میشود چنانچه توسط سفیدپوستان این کشور استفاده گردد پژواک و معنای دیگی خواهند داشت. دست انداختن راه و روشها و عقاید اقلیتها یک چیز است و پذیرفتن عادتها و دیدگاههای مورد احترام اکثریت چیزی دیگر.
چنانچه چنین رفتاری نشانی از رفتار سیاسی محافظه کارانه در خود دارد بنابراین فرض کنیم که چنین هم هست. لیکن به ویژه در کشورهایی با گوناگونی بزرگ در قومیت و دین طولی نخواهد کشید که اگر قرار باشد هرکس در گفتن هرآنچه به هرکس میخواهد احساس آزادی کند زندگی متمدنانه نیز فرومی ریزد. مسئله همانگونه که آمد این است که محدودههای آزادی بیان کجاست. به لحاظ قانونی احتمالاً این مرز جایی است که چنین اظهار عقیدهای منجر به ایجاد خشونت گردد. به لحاظ اجتماعی متغیرهای بسیاری وجود دارد که مانع از ایجاد اصول جهانشمول و مطلق میگردند. محدودیتهای درخور و معقول باید به طور مداوم مورد ارزیابی، بحث و گفتگوهای مجدد قرار گیرند.
افرادی مانند اسقف ویلیامسون و گیرت ویلدرز از این جهت برای ما مزیتی به حساب میآیند که برای ما موقعیتی را فراهم میکنند که دقیقاً همین کار را به انجام رسانیم. بگذاریم که آنها به آزادی سخنان خود را بیان کنند، آنگاه میتوانیم آنها را مورد قضاوت قرار دهیم، البته نه در دادگاه، بلکه توسط عقاید مخالف با آنها. محروم کردن آنها از بیان عقاید خود این فرصت را برایشان فراهم میکند که خود را به عنوان شهید آزادی بیان نشان دهند. و چنین چیزی نه تنها باعث میشود که مخالفت با دیدگاههای آنها دشوارتر گردد که آزادی بیان نیز به شدت مورد تردید قرار گرفته و از اعتبار میافتد.
How Free is Speech?
by Ian Buruma
Project Syndicate, 2009
نفهمیدی یا خودت رو به نفهمی زدی؟
تشکر میکنم از لطف شما دوست عزیز!
قبلا الطافتان نسبت به ما بیشتر بود٬ ما را به یاد احمدینژاد و احمدینژادیها انداختید...!!!
شما که متوجه شدید خوشحال میشویم تا برای ما نیز روشن فرمایید!
فرمایش جناب موسوی به وضوح روشن بود که همگان نیز درک یکسانی داشتند...
میر حسین هنوز تو حال و هوای جنگ و خمپاره و تیر خوردن و.. اینااست فکر کنم هنوز نفهمیده جنگ تموم شده
هر چی رضایی ازش می پرسه به جای اینکه جواب سوالش رو بده یه خاطره از جنگ تعریف می کند
متأسفانه اینکونه است که شما فرمودید...
امید به بهبودی و بیداری برای تغییر...
اشتباه نکتیدو خصوصی سازی هم در همه ی حالات مفید نیست و گاهی اوقات دولتی بودن بهتر وگاهی خصوصی بودن بهتر است.میر حسین خصوصی سازی به گونه ای که انجام می شود را قبول ندارد
خصوصیسازی در این برنامه به نحوی روشن٬ و آن هم در قانون و مباحث صورت گرفته در مجمع تشخیص مصلحت نظام مطرح شد که هر دو بزرگوار حضور داشته و نظریات نیز روشن و آقای موسوی نیز مخالفت ذاتی خود را بیان داشتند...!
به زودی همینا که طرفدار موسوی هستند توی همکلاسی علیه اش مطلب میزنند
شما از کجا به این نتیجه رسیدید که موسوی مخالف خصوصی سازی است؟
احتمالا به خاطر نا آگاهی شماست
به گمانم در سخنان ایشان به وضوح روشن بود و همگان نیز نظارهگر و دارای درکی روشن و گیرا و نیاز به آگاهی خاصی جز نظارهی برنامهی شب گذشته نداشته و ندارد و همه چیز بیان و اثبات شده است...!
آقای میر حسین نگفتن من اصل 44 رو قبول ندارم ایشون گفتن من با اصل و محتوای اون مشکلی ندارم فقط نباید یه تومار (چون اصل 44 خیلی طولانی نوشته شده) بداریم در اختیار مردم ما باید 3-4 تا اصل مهم را در اختیار مردم قرار بدیم مثلا چیزی مثل(اصلاح الگوی مصرف)بر فرض برفرض برفرض گفتما که دیگه مردم بدونن و بر این اساس پیش بریم وگرنه ایشون با اصل 44 مشکلی نداشتن
در ضمن اگه ایشون به دوران جنگ برمی گردن برای اینکه تو اون دوران سابقه اجرایی داشتن و می خوان از سوابق خودشون در اون دوران که همه ناظر و شاهد بودن مثال بیارن و از اعتقاداتشون و اینا بگگن من طرفدار هیچ کدوم از کاندیدا فعلا نیستم ولی درست نیست که با یه سری اطلاعات ناقص یا گرفتن فقط یک جمله کاندیدا ................... دیگه !! حالا خود دانید.
دوست عزیز٬ آقای موسوی به نحوی روشن خصوصیسازی را در این برنامه و آن هم در قانون و مباحث صورت گرفته در مجمع تشخیص مصلحت نظام مطرح شد که هر دو بزرگوار حضور داشته و نظریات نیز روشن و آقای موسوی نیز مخالفت ذاتی خود را بیان داشتند...!
کشوری با چنین وسعتی و برنامههای بسیار زیادی را نمیتوان با چند بند اداره نمود!
این گفتهی ایشان مرا به یاد آقای احمدینژاد آورد که گفتند بودجهی کشور را بصورت کتابچهای کوچک در آوریم تا در جیب همهی ایرانیان جای گردد انداخت!
به راستی آیا باز هم میتوان با چنین شیوههایی و شیوههای جنگی که ایشان متذکر میگردند به ادارههی کشور پرداخت...؟!!!
البته من مطمئنا طرفدار احمدی نژاد نیستم که روی واقعی اش رو تو مناظره با موسوی نشون داد.
متن شما ۱۸۰ درجه با حرف های آقای میرحسین


تفاوت دارد!
به گمانم گفتههای آقای میرحسین به وضوح روشن٬ نوشتار بنده نیز به صراحت مفهوم٬ بداشت و قضاوت دوستان نیز پدیدار...!
در جهل مرکب به سر می برید
سپاس از لطف شما دوست گرامی!
شما که در جهل ما نمیباشید خوشحال میگردیم تا همچون احمدینژادیها رفتار نکرده و ما را از این جهل خارج سازید...!!!
خانم رویا
احتمالا گوش شما ۱۸۰ درجه برعکس می شنود!
شاید هم ما اشتباه مینماییم٬ خوشحال میشویم تا دوستان مطالب را برای ما نیز روشن سازند...!!!