این شعر رو تقدیم میکنم به آقا امام زمان
این شعر سروده یکی از بنده های خدا (ان شاءالله که باشه ) هست که به نظر من عاشق امام زمانه.
این شعر به اسم ( شکوه ی هجران ) با برداشتی از دعای عهدهستش که ، تفسیر و یا بهتر بگم ترجمه تفسیری از دعای عهد هست.
این شعر رو که بیشتر از ۲ ماه هم براش زحمت کشیده برای این گذاشتم تا اون دوستانی که با دعا آشنا هستند با معنی و معارفش هم بیشتر آشنا بشند و اونایی هم که نمی دونند بچه شیعه ها صبح ها به عشق امام زمانشون بلند می شند و با امام زمانشون عهد می بندند چی می گند و چی چی بلغور می کنند بفهمند و از ناله هاشون با خبر بشند از مذاکراتشون با امامشون سر در بیارند
کم کمک دل خانه حسرت شده
خانه ی ناقابل حضرت شده
نیست این ویرانه جز آباد جای
یاد او آباد می سازد سرای
رگ رگم جاری ز نام پاک اوست
از بقایای شریف خاک اوست
شادیم در شادی آل عباست
ماتمم از حزن انوار هداست
گر نفس بر آورم از نای خویش
دم زنم از آن دم ِ مولای خویش
ای که جانم را امانت داده ای
بر ولی خود ضمانت داده ای
تو خداوند کریمی و رحیم
صاحب ما ربّ انوار عظیم
ربّ آن کرسی رفعت داشته
ربّ آن دریای موج افراشته
نکهت تورات و انجیل و زبور
از گلستان تو بگرفتند نور
ربّ هرچه سایه های دلفروز
ربّ گرما و حرارت های روز
ای که قرآن را فرود آورده ای
اندر آن دُر واژه ها پر کرده ای
وَرَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ
آن فلک های مقرب را تو رب
وان رسولان شکر لب را تو رب
وَالْأنْبیاءِ وَالْمُرْسَلِینَ
انبیا را خود تو هستی کردگار
مهدی ما را تویی پروردگار
نیستم من ، هست ِ من شد هستِ او
زانکه باشد جان من در دست ِ او
من که اینسان گشته پابند توام
هر چه بــِـپْسندی تو خرسند توام
عهد ما را آمده دوران به سر
من چه می خواهم ز مولا؟ یک نظر
آن نظر کز هـَستیـَم آرد برون
در یـَـم ِ مهرش بگرداند درون
اِی چکاد سر به گردون داشته!
ذ َره ی خاکت به دل خون داشته
ای که تو دریای نا پیدا کنار!
اَللّهُمَّ إِنّی اسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ
از تو دارم مسألت ای کردگار
بر حق ذات کریم ِ پایدار
بر تو سوگند آفتاب بی غروب
پرتوی از نور تو ، دارد قلوب
وَمُلْکِکَ الْقَدیمِ
بر حق ِ آن پادشاهی ِ قدیم
از سر لطفش بُود ناز و نعیم
یاحَیُّ یاقَیُّومُ
ای که هستی زنده حی ِّ خالقی
!ای تو پاینده به نور سرمدی
اسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی اَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأرضُونَ
از تو می خواهم به حق ِ اسم پاک
کرده ای با اسم پاکت تابناک
خیمه های روضه ی فیروزه رنگ
گاهوار زخمه ی زندان تنگ
وَبِإسْمِکَ الَّذی یَصْلَحُ بِهِ الأَوّلوُنَ والآخِروُن
هم بدان اسمی که بخشیدی صلت
از نخستین تا پسین را تربیت
َ یاحَیّاً قَبْلَ کُلَّ حَیٍّ وَیا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَیّ
وَیاحیّاً حینَ لاحَیَّ
زنده آنگاهی که از نور حیات
یامُحْیِیَ الْمَوْتى وَمُمیتَ الْأَحیاءِ
ای که بخشی زندگی بر مردگان
ای که میگیری حیات از زندگان
یاحَیُّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْت
ای تو زنده !نیست غیر از تو خدا
آن امام ِ هادی ِ مهدیـِّمان
الْقائِمَ بِأمْرِکَ
آنکه بر فرمان تو دارد قیام
از تو بر او و نیاکانش صلات
فی مَشارقِ الْأرْضِ وَمَغارِبها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها
هر کجا از مشرق و مغرب زمین
وَعَنّی وَعَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَواتِ
از من و از والدین ِ من سلام
مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّهِ وَمِدادَ کَلِماتِهِ
آن سلام اندازه ی عرش خدا
آنچه علم او شمارش می کند
ای خدا ! امروز و هر روز دِگر
شامگاهانی که می آید به سر
عَهْداً وَعقْداً وَبَیْعةً لَهُ فی عُنُقی لا اَحُولُ عَنْها وَلا أَزُولُ أبَدا
می کنم تجدید بیعت با امام
پس مرا گردان تو از یاران او
وَالذَّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فی قَضاءِ حَوائِجِه
تا کنم از او دفاع ِ بی حساب
بر قضای حاجتش آرم شتاب
والْمُمْتَثِلینَ لأوامِرِهِ وَالْمُحامِینَ عَنْهُ
امــر ِ او بر گــُــرده ی گردن نهم
وَالسّابِقینَ اِلى إِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه
خواستش را بی درنگ آرم به جا
بر شهادت پیش او گردم فدا
گوی تا آماده جان بر کف نهم
گــر نـخواهد داد اجــل مهلت مرا
از کــُـنام ِ مــرگ بــیرونم نــما
مُؤْتَزِراً کَفَنی شاهِراً سَیْفی
تا بگردونم کفن تنپوش ِ خویش
مُجَرِّداً قَناتی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فی الْحاضِرِ وَالْبادی
نیزه ی خشمم کنم آنگه عیان
تا زنم بر خصم اهریمن صفات
کـــو به زیّ آدمــی شد در حیات
آنکه یاس احمدی پرپر نمود
اَللّهُمَّ اَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ والْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ واکْحُلْ ناظِری بِنظْرَةٍ مِنّی إلَیهِ
ای خدا ! آن طلعت مهشید فر
وَعَجِّلْ فَرَجَه
باریزدانا ! فرج تعجیل کن
وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَاَوُسِعْ مَنْهَجهُ
شــاهـراه حـق او گـردان فراخ
وَاسْلُکْ بی مَحَجَّتَهُ وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ
گـام مـن در راه حـق ِ او گـــذار
کن روان امرش تو ای پروردگار
وَاشْدُدْ اَزْرَهُ واعْمُراللّهُمَّ بهِ بِلادَک
پشت او مستحکم، او را شــاد کـن
ســـرزمین ها را از او آبــاد کن
وَاَحْی بِهِ عبادَکَ
زنده گردان بندگانت را بـــدو
فَإنَّکَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ
خود تو گفتی در کتابِ پاک خویش
گفته ات حق است و حق باشد به پیش
ُ ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ
گشته از اعمال خلق ِ بد نهاد
فَاظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَاَبْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسْولِکَ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلّمَ
پس ولیّت را برون آر از حجاب
حَتّى لایَظْفَرَ بِشْیءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلاّ مَزَّقَهُ وَیُحِقَّ الْحَقَّ ویُحَقّقَهُ
تا که احکام خدا اجرا شود
تا نــمانـد چیزی از باطل نشان
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلوُمِ عِبادِکَ وَنَاصِراً لِمَنْ لایَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرک
کن خدا او را پــناه بــی پناه
وَمُجدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِک
آنچــه از احکام تو تعطیل گشت
کن وِ را تجدیدگر بر سرنوشت
وَمُشَیّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَسُنَنِ نَبِیّکَ هِ
بخشد استحکام بر احکام دین
بر روش های نبیّ حق گزین
صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
بر پــَــیـَمبر ای خدا! آور سلام
هـم کـه بـر آل ِ پـیـمبر مسـتـدام
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمِّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ
پس بگردان زان کسان کز دست ِ جور
در پــناه خویش آوردی بــه دور
اَللّهُمَّ وَسُرَّ نَبِیّک مُحَمَّداً صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِرُؤْیَتِهِ
بارالهــــا ! شاد کن قلب نبی
بر مـَــهِ رخـــسار تابان ولی
وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ
وانکه او را پیرو شد از قلب و جان
شاد گردان ای خدای انس و جان !
وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
رحمتت بــر حــال زار ما رســـان
بر دلِ ما کوهی از ایمان نشــان
الَلّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هِذهِ الْاُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَعجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ
این غـــم از امّت ، خدا! فرما رها
بر ظهـور او شــتـابی کـن خـدا!
إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَنَراهُ قریباً برحمتک یا ارحم الراحمین
گر خـَـسان عهدش فرا دیدند دور
ما خود از نزدیک ، می بینیم نـــور
العجل مـَـولایَ یا صاحب زمان
تا به کی خورشید رویت در نهان ؟
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
در غم هـــجران تو تا زنده ایم
بیش از این مــپسند ما شرمنده ایم
خاکــم از نور توچون طیــنت گرفت
انتظار!
در بعضی لحظات زیبا و در بعضی دیگر آزار دهنده
ولی در کل امیدوار کننده
بسیار عالی بود ممنون
هر حرکتی و عملی هدفی داره
منم هدفم رو همون اولش گفتم امید وارم که در این روزگار امام گریزی و مظلومیت امام و ظلم های امام به خودمون بیایم
و بیشتر به آقا توجه کنیم
امید وارم از کسانی باشید که مهر تایید امام رو بخورید
که خوردن این مهر از هر چیزی سخت تر ولی شیرین و گوارا تره
انتظار.....منتظر
انتظار ...منتظِر....منتظًر ......
عجب تفاوت هایی
واقعا هزار آفرین بر این شاعر خوش ذوق. اما کدام شاعر؟ پس چرا اسمش را ننوشته اید؟ حیف شعر به این قشنگی نیست که شاعرش گمنام بماند؟!
در گمنامی بسی نعمت است که به یک نعمت مشهوریت نمی ارزد
واقعا فوق العاده بود! من با اجازه شما این شعر زیبا را زیبنده وبلاگم کردم.
فقط اگر نام شاعر محترم و توانای این شعر را هم در نظرات برایم بنویسید بسیار متشکر میشوم
http://daftaresorkh.persianblog.ir/
متشکرم که در امر یاد آوری و یاد انداختن امام زمان در اذهان کمک می کنید
-----------------
هیچ موقع نگاه نکنید ببینید که چه کسی سخن می گوید ببینید که چه می گوید
شاعرش خود آقای فاضل هستند فکرکنم
خیلی عالی بود
احسنت به این همه ذوق و عشق
انشاء الله امام زمان هم روزی به همه ما احسنت بگند
امید است که شود