- بی خیال دورغ هامان هستیم و باز دروغ می گوییم و دروغ می شنویم. خستگی ناپذیر به این مازوخیسم تن داده ایم و اصلا بیماری مان را قبول نداریم. نمی دانیم چه کریه شده زندگی مان با این همه دروغ بزرگ و کوچکی که می بافیم؛ و از آن شنیع تر، نگفته هامان. نمی گوییم؛ تنها با این توجیه که اگر از احساسات مان به طرف چیزی بگوییم، ناراحت می شود، اذیت می شود. ترک مان می کند. و همه این ها هم دروغ است. تنها شهامت برهنگی را نداریم. می ترسیم از نمایانی آنچه هستیم....
....دروغ انواع ندارد. دروغ دروغ است ولی دسته بندی مُد شده است....
شما هم همه گفته های بالا را دروغ بدانید. مهم بی خیالی ما است.
- اول به خودمان دروغ می گوییم. چند بار با خودمان یا دوست نزدیکی تکرار کرده ایم: " هی به خودم می گفتم... اما...." اما، دروغ گفتیم و به روی خودمان نیاوردیم. به طرز احمقانه ای اعتقاد دارم " اغفال کردن" پروسه ای دو نفره است. اما " اغفال شدن" حالتی یک نفره. در عمل اغفال کردن فاعل و مفعول عمل اغفال به یک اندازه مقصرند. و تقصیر اغفال شده، همان دروغ هایی که به خود گفته. و گمان من آن است که آد می از همان اول می داند ریگ هایی که طرف مقابل به کفش دارد. فقط... فقط به روی خودش نمی آورد. و دروغ است: " نمی دانم چطور شد؟" می دانست چطور شد. عامل عامد عمل خودش بوده. پدر سوخته!
- بعد به نزدیک ترین هامان دروغ می گوییم. چقدر دروغ می گوییم که احساس
واقعی مان را درباره فلان دوست و فلان رفتارش پنهان کنیم و عذاب بکشیم.
مبادا از این که بداند از رفتارش در رنجیم ، رنجیده شود. جمله اخیر را بار
دیگر بخوانید تا به مسخره بودن این حس که در رفتار غالب ما یافت می شود
بیشتر پی ببرید. و آیا این نگفتن کمتر از دروغ گفتن است؟ به واسطه شرم، چه
ها را که ناگفته می گذاریم و عواقبش را به جان کندن تحمل می کنیم.
- " نه" همیشه دو صد آسایش با خود ندارد. گاهی بله کوچکی در مقام اعتراف، ما را از عقوبتی همیشگی می رهاند.
- " در مکتب حقایق پیش ادیب عشق هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی"
شاید میل به کمال و اشتیاق شدید به نهان ماندن، به قصد نهایی پنهان کردن
بدیها باعث بسیاری از نگفتن های بدتر از دروغ باشد. یادمان می رود که برای
پدر شدن باید اشتباه فرزندانه داشت. واشکالی ندارد خط قرمز نمایان ترش
کند. دریغ! دنیایی ساخته ایم که همه استاد اند، بی که ساعتی شاگردی کرده
باشند - نمونه تامش را در موسیقی امروزه می توان یافت- عاشق هم که می شویم
بت می سازیم از آن بی عیب هاش! و اگر دم خروسی هم پیدا شد یا کور می شویم
و یا پنهانش می کنیم : مگر می شود دختر ما دوست پسر داشته باشد؟
خود را و هر چیز دیگر را تمام و کامل می خواهیم و هر عاملی که تمامیت ما و
متعلقات مان را خدشه دار کند حذف می کنیم. ظرفیت دیدن نقص و بدتر از آن
پتانسیل بخشایش را نداریم. شاید " غیرت " ( از نوع جنسی اش که گاه به سمت
بیماری میل می کند) روشن ترین مثال این مقوله باشد. به عوض اندیشیدن به
چرایی مساله ( در بحرانی ترین حالت: خیانت جنسی) و گفت و گو پیرامون قضیه،
مبادرت به صدور حکم می کنیم که تا قتل را نیز شامل می شود.
- به آسانی به خود مجوز داده ایم کسی را به دلیل حتی یک روز تاخیر در
تکمیل موجودی حساب جاری خود به دادسرا و دادگاه بکشانیم اما هر روز هزاران
دروغ شاخ دار بی پیگرد رها می شوند. مگر چک جز تعهد به پرداخت وجه در موعد
توافق شده است. اما کرور کرور انسان به عهد خود در حاضر شدن به موقع در
مجلس یا موعدی وفا نمی کنند و بی خیالیم. ( تاخیر های وسایل نقلیه عمومی
را به مقوله اضافه نکنید که در حوصله من و این مقال نیست.)
- دروغ انواع ندارد. دروغ دروغ است ولی دسته بندی مد شده است. چند تا از دسته دروغ ها:
* دروغ های سیاسی : وعده های انتخاباتی، تظاهر به قبول عقیده یا مرامی خاص، تظاهر به انتقاد پذیری و...
* دروغ های اجتماعی جدید:
1- لارجیسم!
- نفی حجاب در هر حالتی، آنهم وقتی که به خواهر خود اجازه پوشیدن ِ موردِ شعارها مان را نمی دهیم؛
- دست دادن دختر و پسر، گاهی که هنوز فلسفه سلام و دست دادن با هم جنسان خود را نمی دانیم.
- حضور در اجتماعات مختلط ، که اگر مختلط نباشد گور پدرش! نمی رویم.
- نفی دین. توضیح هم ندارد.
- استفاده مداوم از محصولات ژیلت و گاهی هم موچین برای آقایان!
- آرایش برای زنان در هر حال( گاهِ حضور در کلاس درس و زمان تمرکز بر گفته های استاد اکیدا توصیه می شود.)
2- روشنفکری کاذب
- علاقه به موسیقی کلاسیک. ( کسی نمی داند هنگام خواب با جواد یساری و افشین چه حالی می کنیم!)
- علاقه به شعر نو ( ترجیحا شاملو)
- رد و نفی دین و هر نو علایق دینی ( تظاهر به روزه خواری ماه رمضان ، اکیدا توصیه می شود.)
- دیپرسینگ حاد
- اظهار بی علاقگی به دنیا( هر مورد خودکشی نافرجام 10 امتیاز)
- شب نشینی و روز خوابی( اگر شب را به صبح نمی رسانید، روز را تا نیمه به خواب بگذرانید. افاقه می کند.)
- سه نخ سیگار ( هما ، 57 ، بهمن و از این دست توصیه می شود.)
- خانواده ستیزی ( حتی وقتی که تا چندین سالگی تحمل دوری مامان جون را نداریم)
- ازدواج ممنوع ( روزی یک بار عاشق شدن به قصد ازدواج، در این فقره، استحباب دارد.)
- نفرت از کودک و بچه داری ( در مورد خانم های روشنفکر عمومیت دارد. شما هم امتحان بفرمایید.)
* دروغ های احساسی:
تظاهر به دوست داشتن همسر، اصرار به دوست داشته شدن توسط همسر ( تازه
ازدواج کرده ها را در برخورد با مجرد ها مجسم بفرمایید.) احساس لذت از
مقوله هایی که اصولا در دسته مخاطبان آن قرار نمی گیریم( مثل فیلم های
هنری یا کتاب های نیچه برای بسیاری) ، غم های مصنوعی با نمایانی عمومی(
کودکان خیابانی و زلزله زده ها سیبل های خوبی برای چنین تراوشاتی محسوب می
گردند) احساس لذت و شادی در موقعیت هایی که به رده زندگی و شعور ما نمی
خورد اما دیده ایم که در این موقعیت ها ، هستند کسانی که لذت می برند (
اقبال عمومی به مشروبات، پارتی ها و دخانیات – خصوصا در سنین پایین- )
* دروغ های فله ای
این دسته دروغ ها شامل همه ی خرده ناراستی های ما می شود که به چشم نمی آید اما مکرر تراوش می گردد:
• به راننده ای که دوبل پارک کرده فحش عنایت می کنیم و زباله های خوراکی را از دریچه اتومبیل به خیابان تقدیم می کنیم.
• پاسخ هر پرسشی که کمترین ربطی به درآمد و مسایل مالی ما داشته باشد... لابد حقیقت را می گوییم!
• تسلیت های دروغ و تاسف ها و نچ نچ کردن های اجباری
• تابلو های نقاشیی که به در و دیوار منزل مان زده ایم و جز نام نقاش هیچ از آن نمی دانیم.
• بوف کور کتاب قشنگی است!
•
•
•
•
بقیه هم می خواهد؟ زندگی کردن مان را به موارد فوق اضافه کنید.خسته ام از این حرف ها.
حالا یکی از همین مخاطبان مهربان خواهد نوشت : شک دارم! ای جانا!
شما هم همه گفته های بالا را دروغ بدانید. مهم بی خیالی ما است.
دیگه مد رو نمیشه کاریش کرد دیگه
آره دیگه دیگه.. D:
!