گفتگو با خدا

 به در و دیوار می کوبی
داد و فریاد
مانده ای چه کنی
همین طور کلافه ای
راه می روی
به چپ و راست
عقب و جلو
دور خودت می چرخی
دندان هایت را به هم می زنی
نفس های تند می کشی
و...
یک لحظه می ایستی
به خدا می گویی...
 

 

خسته ام ,میفرماید: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر /53)

 

  میگی : هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره .میشنوی:  خدا حایل است بین انسان و قلبش (انفال/ 24

 غیر از تو کسی رو ندارم .میفرماید: ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم ) ( ق/16

 ولی انگار اصلا منو فراموش کردی . میفرماید: ( منو یاد کنید تا یاد شما باشم ) ( بقره /152

 

تا کی باید صبر کرد ؟ .  میفرماید: (تو چه میدونی شاید موعدش نزدیک باشه) ( احزاب /63

 

 تو بزرگی و نزدیکیت برای منه کوچک خیلی دوره ! میفرماید:  (  کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه )( یونس/109

 

  انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چه طور دلت میاد . میفرماید: خدا نسبت به همه -مهربونه (بقره 143

 

 دلم گرفته . میفرماید:  مردم به چی دل خوش کردن ؟! باید به فضل و رحمت خدا شاد بود

 

 اصلا بی خیال ! توکلت علی الله . میفرماید:  خدا اونای رو که توکل میکنن دوست داره ( ال عمران /159

 خیلی چاکریم ! ولی اینبار , انگار

میفرماید:  حواست رو خوب جمع کن ! یادت باشه که : بعضی از مردم   اگر خیری بهشون برسه ,ارامش پیدا میکنن و اگر مشکلی براشون پیش بیاد تا امتحان شن , روی گردون میشن    

 

چند ثانیه بعد...
حالا  عجیب َ آرامی
انگار آب سردی را روی آتش ریختند.
جواب خدا را حس کردی...