اگر خنده از لبهایم گریزد
اگر اشک از چشمهایم گریزد
اگر از گریه دریایی بسازم
اگر از خنده رویایی بسازم
لحظه ای از یاد تو غافل نخواهم ماند
کاشانه ان نیست که جمشید بنا کرد
کاشانه ان است که لیلی بنا کرد
ویرانه ان نیست که چنگیز فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با گوشه ی چشمت را یک باره فرو ریخت
*************************
ازم پرسید: دوستم داری؟ گفتم آره...گفت چقدر؟ گفتم از اینجا تا خدا...اشک تو چشاش جمع
شد و گفت: مگه الان نگفتی که خدا از همه چیز به ما نزدیک تره
ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم
، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان میآیند،
بی رنگ می مانند و بی صدا می روند
****************************
وقتی به هم می رسیم سه نفر میشیم : من و تو و شادی .
اما وقتی از هم دور میشیم چهار نفر میشیم : تو ، تنهایی ، من و خاطره
موضوع ورزشی؟
خدا!
{ وقتی به هم می رسیم سه نفر میشیم : من و تو و شادی .
اما وقتی از هم دور میشیم چهار نفر میشیم : تو ، تنهایی ، من و خاطره } » بسیلر زیبا بود .
توو تنهایی با خاطره ها هم می شد شاد شد .
شعر از خودتونه >؟