پیرمردی برای اعتراف نزد کشیش رفت و گفت:
من در زمان
جنگ جهانی دوم به یک مرد جوان در خانه خود پناه دادم.
کشیش: خب این که گناه نیست.
پیرمرد: ولی من بابت هر هفته ماندنش در خانهام از او 5 دلار گرفتهام.
کشیش: با اینکه کار درستی نکردهای ولی نیتت بد نبوده پس باز هم مرتکب گناهی نشدهای.
پیرمرد: اوه! متشکرم پدر. خیالم راحت شد. فقط یک سوال دیگر...
کشیش: بگو فرزندم!
پیرمرد: آیا باید به او بگویم که جنگ تمام شده؟!
eeeeeee
نامرد!
همه که مثه بچه های همکلاسی مرد نیستن که.....
eee
مرد _ این همه پول از کجا داشته که بابت اقامتش تو خونه پیر مرد بده؟؟!
!
این نکته انحرافی داشت.....
ممنون...