KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

آگــــهـــی گــــربـــــه ای !


لطفا در نظرسنجی هم شرکت کنید

آن روز یک روزنامه پیدا کردم و روی آن دراز کشیدم. می خواستم بخوابم که عکس یک گربه و موش را توی روزنامه دیدم. پایینش نوشته شده بود: «به یک عدد گربه نیازمندیم»

پایین آن هم نشانی آگهی را نوشته بود. روزنامه را برداشتم و مثل یک گربه ی خوب دنبال آدرس رفتم. یک خانه ی بزرگ با در سفید رنگ بود. خواستم از خانه بالا بروم؛ امّا دیدم بد است؛ چون یک گربه ی خوب باید در بزند و از در برود تو. به همین خاطر چارچنگولی رفتم روی دیوار و با دهانم دکمه ی زنگ را فشار دادم. یک دفعه یک صدای کلفت از در بیرون آمد: کیه؟

گربه

تعجب کردم. از کی تا حالا زنگ ها حرف می زنند! گفتم: ببخشید آقای زنگ! با صاحب این خانه کار داشتم. مگر تو حرف می زنی؟

صدای خنده آمد: هاها... چه با مزه! صبر کن الآن می آیم.

در خانه باز شد. یک مرد چاق جلو در بود. به این طرف و آن طرف نگاه کرد. گفتم: میو... میو...

سرش را آورد پایین. مرا با روزنامه دید. نشست و مرا بغل کرد و گفت: پس صاحبت کو؟ تو راکی فرستاد؟

گفتم: من صاحب ندارم. این آگهی را خواندم و آمدم اینجا برایتان کار کنم.

مرد با تعجب گفت: وای چه گربه ی باسواد و مؤدبی. بیا تو ببینم که خیلی کار دارم.

مرد خوشحال بود. مرا از روی زمین برداشت و برد توی خانه. بعد تلویزیون را روشن کرد. یک فیلم قشنگ داشت نشان می داد. یک گربه و موش به اسم تام و جری دنبال هم می کردند. من هم میومیو می خندیدم.

موش و گربه

مرد یک تکه گوشت مرغ و آورد و گفت:

گربه جان، دلم خیلی خون است. چند روزی یک موش تو خانه ی ما پیدا شده. می خواهم او را بگیری و به حسابش برسی. اگر او را بگیری می گذارم تا هر وقت که خواستی اینجا باشی. پریدم هوا و گفتم: موش! کجاست؟ کو؟ الآن می گیرمش. مرد گفت: من چه می دانم. همه جا پیدایش می شود. یک بار توی آشپرخانه، یک بار زیر مبل، یک بار توی کمد. باید بگردی و پیدایش کنی. من می روم بیرون. تو اول این کارتون را ببین. غذایت را هم بخور، بعد سرحال برو دنبال موش.

دراز کشیدم و کارتون را دیدم. چقدر موش زرنگ بود. گربه یگربه بودم موش را یک لقمه می کردم. عصبانی شدم و داد زدم: آهای موش! می دانم توی این خانه هستی. اگر جرأت داری خودت را نشان بده. بیچاره را اذیّت می کرد. اگر من به جای آن

به دور و بر نگاه کردم. یک دفعه موش خاکستری را دیدم که توی بشقاب مرغ نشسته بود و داشت غذای مرا

موش و گربه

 می خورد. پریدم روی بشقاب و خوابیدم روی موش تا خفه شود. آرام بلند شدم و آن را گرفتم توی دستم؛ اما چیزی که توی دستم بود یک تکه از استخوان مرغ بود. بشقاب هم شکسته بود. موش فرار کرده بود روی تاقچه کنار آیینه نشسته بود و برایم شکلک در می آورد. بلند شدم و پریدم روی تاقچه. یکدفعه آیینه افتاد و شکست. دنبال موش دویدم. رفت روی تلویزیون. من هم پریدم روی تلویزیون. گلدان کنار تلویزیون تلویزیون هم می خواست بیفتد که رفتم از زیر، تلویزیون را نگه داشتم تا نیفتد؛ اما موش لعنتی آمد قلقلکم داد. من هم که خنده ام می آمد، گفتم: تو را جان مادرت قلقلکم نده. وای! دارم می میرم اما موش به حرفم گوش نمی کرد. آنقدر خندیدم تا ... افتاد و شکست.

 

ادامه دارد ...

نوشته: علی باباجانی


سایت تبیان


اگه میشه به سوال من در قسمت پایین جواب بدید



                             














راستی من 3 تا  سوال در مورد مبانی کامپیوتر دارم اگه کسی میتونه جواب بده ممنون میشم.


1-نمره ها اعلام شده یا نه؟

2-زمان امتحان پایان ترم معلوم شده یا نه؟

3-من یادم رفتش جواب سوالای امتحان رو بفرستم هنوز وقت دارم یا نه؟ از کجا باید گیر بیارم سوال ها رو؟

نظرات 7 + ارسال نظر
فرشته سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 01:08 http://iran-tarikh-mardom.blogfa.com/

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم ما هستیم

ما هم هستیم!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 01:32

صفحه اصلی > کودک و نوجوان > شکوفه ها > یکی بود یکی نبود ???????????
هان؟؟؟؟؟؟ما الان یه ذره بیشتریمااااااااا

محمدحسین باقری سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 01:40

رامین ف سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 09:00

wOooOOow perfect


http://217.146.209.209/mod/resource/view.php?id=882


من مبانی ندارم ولی این برنامه ی پایان ترم ه !!!

موفق باشین

محمدحسین باقری سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 15:24

ممنون

رویا IT سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 20:23

از دست این موشا!!

جالب بود! !

ت سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 22:07

http://alborz.kntu.ac.ir/~mohandessi/ از اینجا.وقتشم تا سه شنبه هفته بعد نمره ها هم تا یک شنبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد