«من صدای طیف وسیعی از نخبگان و ایرانیان و حتی صدای تودههای مردم را نیز شنیدهام. بدانید که این دعوت مردم را جدی گرفتهام؛ چه بیایم چه نیایم». این جمله آخر سیدمحمد خاتمی است در جمع پویشگران «موج سوم» که خواهان آمدنش هستند. اما کافیست تنها یک بار دیگر در خیال و خاطر بگردد تا روشن شود پیش از این نیز کسی دیگر در تاریخ همین کشور صدای مردم را شنیده بود و به آن اقرار کرده بود؛ نطق تاریخی شاه آنگاه که گفته بود "ملت عزیز ایران! من صدای انقلاب شما را شنیدهام".
نسل سوم کودکتر و کوچکتر از آن بود که سهمی در بهوجود آوردن صدای شنیده شده توسط شاه ایران داشته باشد، اما این روزها همان نسل٬ موج سومی شد برای فریاد زدن صدایی دیگر تا دگر باره کسی در ردایی دیگر اقرار کند که او نیز صدای ملت ایران را شنیده است. این از قدرت در حاشیهنشستهگان قدرت است که اگر اراده کنند، خوب یاد دارند که چگونه صدای آرای خاموش را دهان به دهان و سینه به سینه انعکاس دهند تا در اوج بیابزاری و بیبازاری بازندگان چند انتخابات گذشته، ناگهان یک پویش ساده کار صد حزب چند شقه شده در همان اردوگاه را بکند.
مسئولیت رساندن صدایی که از دل ملت برمیآید تا شاید به گوش دولتی بنشیند در جوامع دموکراتیک بر عهده رسانههای آزاد است و در جوامعی که فضا و هوا بر این رسانهها تنگ و تار میشود، صدا توسط جمعی و جامعهای کوچکتر، منضبط و منظم میشود و در نهایت در قالب بیانه، اعلامیه و گاه شعر و شعار و همایش بازتولید میشود تا با قدرت بیشتری به گوش آنکه باید برسد.
در محرم ۱۳۵۷ پیامی که نظم یافت و در جریان انقلاب به گوش شاه رسید؛ پیام رفتن بود اما او این پیام را چنان دیر و دور دریافت کرد و بر زبان جاری ساخت که دیگر ملت نا و تمنای شنیدن نطق اعلیحضرت را نداشت. حال این روزها که از قصا محرم ۱۳۸۷ نیز سر رسیدهاست، پیامی که نظم یافت و در جریان اصلاحات به گوش خاتمی رسید، پیام آمدن است اما آنچه نگرانی میآفریند تکرار چندین باره تاریخ است در سرزمینی که ظاهراً هیچ کس گوشه چشمی به گذشته ندارد.
درست است که صدای اولی اصرار برای رفتن بود و صدای دومی، اصرار برای آمدن؛ درست است که این دو پیام، به سمت و سوی دو صورت و سیرت زمین تا آسمان متفاوت حواله میشود، اما یادمان باشد که فصل مشترک این هر دو بزنگاه تاریخی، مردمی هستند که بالاخره صدایشان شنیده شده است و فصل مشترک مهمتر این دو رخداد نیز دیر شنیدن یک پیام است و حاصلاش ملتی که دیگر نای خریدن ناز هیچ سیاستمداری را ندارد.
چه دیر شنیده شد پیام ملتی که از همان دوره دوم ریاستجمهوری آقای خاتمی هم خواهش ماندن و تربیت جانشین و جایگزینی مشابه را داده بودند. خاتمی رفت و آن همه امید هشتساله هم به همین آسانی رفت تا چهارسالی آنان که شعار بهبود معیشت دادهاند، بیایند و در قسمت کردن ساده همان برق و گاز و آب و نان و بنزین هم دربمانند. حالا در همین وانفسا هم که صندلی مجلس و دولت به همت تمام تریبونهای مقتدر میان خانواده بزرگ اقتدارگرایان قسمت میشود، تریبون فقیر نسل سومیها همه زورش را بزند و صدا را به گوش حضرت آقا برساند که چه؟ تازه خبر میرسد که آقا فقط پیام را شنیدهاند. قبلترها گفته بودی «تشخیص مردم را بر تشخیص خودم ترجیح میدهم»؛ بعدتر هم که گفتی «مردم اگر بخواهند میآیم»؛ حالا هم که میگویی «صدای مردم را شنیدهام»؛ این بار دیگر به یک ملت خسته چه میخواهی بگویی؟
8 سال گند زدن بس نبوده دوباره بیاد؟؟؟؟؟؟؟؟
na inke in dr jane ma aslan gand nazad?hata age az khatami badam mioomad ( ke nemiyad etefaghan kheiliyam dosesh daram)miram hamin emsalo behesh ray midam!
حالا من چون از خاتمی بدم میاد دلیل نمیشه که از دکی خوشم بیاد
رفسنجانی خاتمی و احمدی نژاد سلسله گند زدن هستند
کاری که این 3 نفر به کمک هم کردند فقط از دست این مثلث بر میومد
حتی اگه قلعه نوعی هم یکی از رئوسش میشد تا این حد گند نمیخورد به مملکت
خاتمی