امروز را زندگی کن!!!
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر
شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد،
داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت،
خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد.
انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا
سکوتش را شکست و گفت: "عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد
و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل
این یک روز را زندگی کن."لا به لای هق هقش گفت: "اما با یک روز... با یک روز
چه کار می توان کرد؟ ..."
خدا گفت: "آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال
زیسته است و آنکه امروزش را در نمییابد هزار سال هم به کارش نمیآید"،
آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: "حالا برو و یک روز
زندگی کن."
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید، اما
میترسید حرکت کند، میترسید راه برود، میترسید زندگی از لا به لای
انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردایی ندارم، نگه
داشتن این زندگی چه فایدهای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم.."
آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید
و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال
بزند، میتواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند ....
او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما ...
اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش
دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را
نمیشناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او
در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و
بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او در همان یک روز زندگی کرد.
فردای آن روز فرشتهها در تقویم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست!"
امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!؟
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد،
عرض یا چگونگی آن است.
خواهش
عزیزم
خیلی قشنگ بود!!!!








!
مرسییییی
خیلی زیبا بود.ممنون
خواهش می کنم عزیزم
شعارهای قشنگی بود. اما برای زندگی کردن در یک روز هم باید مرد عمل بود نه اهل شعر و شاعری
شعار هم لازمه! یه انگیزه برای مرد عمل بودن
بسیار زیبا بود...
مرسییییی
شما نمیخواین بگین اهل کدوم دیارین. تو مطالب جدید وبلاگ نگاه کن.
پستتون رو دیدم. باشه الان نظر میدم
شاید فردایی وجود نداشته باشد...
شاید
ممنون
خواهش می کنم
خیلی خیلی قشنگ بود










ممنون
خواهش خانومیX: منم دوست دارم .بوس
خیلی قشنگ بود...مرسی
خواهش می کنم
"آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال

زیسته است و آنکه امروزش را در نمییابد هزار سال هم به کارش نمیآید"،
خیلی قشنگ بود متحول شدم
D:
در گیر و دار زندگی . خواه گرم خواه سرد . چه طولانی و چه کوتاه .فقط حس کردن وجود بی وجودش کافیست.
خیلی عالی بود آفرین .
ممنوووون!
زیبا بود ! خودت نوشتی؟
مرسی! مممممممممممم....D:
بسیار زیباااا.ممنوووون
خواهش می کنم
فقط ۱ روز ، پیش به سوی زندگییییییییییییییییییـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِیییییییییییییییی
بلهههههههه پیش به سوی زندگییی!

خیلی خوب بود سر کار محترمه خانم فهیمه قجاوند
جدا از شوخی مثل همیشه خوب بود....پاک و درست زیستن و فهمیدن زندگی خیلی مهمه که هر کسی به اون نمی رسه
ممنونم
واقعا جالب بود!!!!!
ممنون