KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

Cofee

نگاهی به عشق و منظر های متفاوت آن





CofeE

بک فنجان دیگه __لطفا

حساب فصل ها از دستم رفته
پنجره کنارری ام را حسابی بخار گرفته بود..گویی هوای بیرون سرد است و بارانی، پس یا پاییز است یا زمستان
با دست شیشه بخار گرفته ماشین رو پاک کرد تا راحتر اورا ببیند
توی ماشین جاش حسابی گرم بود.
به قهوه تلخ عادت داشت ، چند بار خواست شیشه کنار دستش را پاک کند ولی حس عادی بودن خیابان و تمام متفرعات منصرفش کرد.


-سال هاست که از کرشمه باران تو میگذرم ...بی چتر و بارانی ..
صدای درب کافه نظرش را جلب کرد ولی باز فردی بود عادی...
آخر اوی او که از میان کرور کرور ستاره نیامده بود که ، او هم برای او زمانی عادی بود و بین دها انسان عادی مهم او شده بود .
- پس حتما آن مرد هم برای کسی مهم بوده!!!

عجیب بود که در این روز بارانی کافه این قدر خلوت بود.
کافه چی که خوابش برده بود با صدای "یک فنجان دیگر__لطفا" بیدار شد .
این صدا برایش آشنا بود و صمیمی.
دلش می هواست قهوه اش با همین غلظت تلخ تر شود ، کاش افزوندی اش کنار این شکر پاش کهنه که گویی خالی نشدن تا آخر عمر گناه نابخشودنی اش است. بود .


از ماشین پیاده شد تا آن ور شیشه را تمیز کند ،آخر دیگر چیزی معلوم نبود..میخواست اورا مدام ببیند ..گرچه از پشت شیشه کافه جز سایه ای انسان نما چیزی دیگر معلوم نبود.. ولی مطمعن بود که خودش است. بار ها تصمیم گرفت ماشینش را کمی جلو تر پارک کند و آخر شب او را به خانه برساند ولی هر بار غ ر و ر مانعش میشد.

یک فنجان دیگر_لطفا
کاش کافه چی فنجان های خالی را با خود نمی برد تا لا اقل حساب آنچه که خوردم را داشتم

- بی چتر و بارانی ، اتقاق را منتظر بود ولی کاری نمیکرد ....
گویی چشم هایش ترسو بود که حتی یک بار هم شیشه کناری اش را پاک نکرد
ولی هیچ حس ترسی نداشت
واقعا هم نمی ترسید تنها اشتباه می کرد که بیرون هم مثل داخل پر است از ع ا د ی .
با این حال کافه را ترجیح داده بود (گرچه از روی عادت گذشته) نگاهی به اطراف کرد چشمانش از بس توی فنجان های پر و خالی را دیده بود سیاهی میرفت، که چشمانش نظرش را جلب کرد
یادش آمد که شب یلدا هم اورا دیده بود
اعتناعی نکرد و با خود گفت ...کاش شب دیدنٍ "تو"، همیشه یلدا بود.

مردی که کنارش بود پرسید: پریشانی ؟؟
گفت : آری
گفتم کمی جلو بیا این حرفم در گوشیست
با صدای آرام حرف دلش را زد
تمام کسانی که رسیده اند از یک را رفته اند:
دگرگونی
ولی من هنوز این جا نشته ام .

دیگر چیزی نگفت
مرد کنار دستی هم چیزی نپرسید

-آن شب کافه تعطیل شد و هر دو به خانه رفتند و لی باز مثل شب های قبل
گویی فردا نیز این گونه خواهد بود


کیارش.

87/dey/12


http://uk.blog.360.yahoo.com/kiarashmozaffary

نظرات 17 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 17:52 http://swampland.blogsky.com/

کافه
خاطرات

wink,

هانی پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 18:53


کیارش...

.....

کیارش جان!
لطفا برو تنظیمات کاربر و نام خانوادگیتو به اسمت اضافه کن!
موفق باشی!

هه خودم ورشداشتم ..
wink

hani پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 20:15

na hamid injoory ghashangtare

تایید

hosein پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 21:22

یوفو !

تبلیغ رستوران تو نوشته های من‌!!
من اصلا دنبال بیزینس نیستم !!! :دی
مرسیو.

سوسن sanaye پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 22:54

چه ... !

همدردی ؟
یا هم حسی ( هس) ...

چه دگرگونی غم ناکی ...
مرسیو.

siavash_pce پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 23:09

kash mishod, kash mishod hame chio gof ta beshnave ,... Bkhial matnet khili ghashange .
doros zadi bala matne man khord too sare jense ma . baba ostade ma havamono dashte bash .
khili aghayeee va doost dashtani.
mer30 az hame chi.

سرسپــــــــــــــــــــــــــــــــــــار......

سپهر جمعه 13 دی 1387 ساعت 00:27

چطوری کیا؟!
اصلا قهوه و کلان اینجوشیزا تو هوای سرد اینهون دوپینگه

ای بابا .. تو از کجا فهمیدی :پی

رویا IT جمعه 13 دی 1387 ساعت 03:53

قشنگ بود! دلم نسکافه ی شیرین خواست!

هه , از بوفه هوا فضا تهیه کن !
هم من هم دانای کل قصه ام تلخ اش رو ترجیح میدیم.
مرسیو.

کیارش جمعه 13 دی 1387 ساعت 12:46 http://kiafilm.com

دوستان ، هر کی از شما ها که اینو خوند لطف کنه بگه که چند نفر رو تو داستان حس میکنه ..
داسنان مبهم بالا رو از نظر خودش شبیه شفاف سازی کنه ببینم چه چیزی ازش فهمیده ..
مرسی از همه

اینجل بگید که بهتر ،
یا یه art@kiafilm.com میل بزندی
یه به Idim اگه ندارید : kiarashmozaffary

(همه این گزینه ها در صورتی ائه که حولشو داشته باشیدا ( بازم ممنون ))
کیارش.

کیارش جمعه 13 دی 1387 ساعت 12:47

*حوصله

hani جمعه 13 دی 1387 ساعت 13:16

man fek konam 3 nafar bodaN!on sahabe ghave khone o oni ke ashegh bodoo yeki dge !

siavash_pce جمعه 13 دی 1387 ساعت 16:32

فقط قهوه خونه دار بود که هر دو رو خیلی خوب می درکید بدون غرور !!!

رویا IT جمعه 13 دی 1387 ساعت 16:33

به نظرم : یکی توی کافه٬ یکی بیرون توی ماشین که اولی رو نگاه میکنه٬ و صاحب کافه! باضافه کلی آدم عادی داخل و خارج کافه که مثل مه همه جا پخشن!

کیارش شنبه 14 دی 1387 ساعت 00:58

نه سزسپار!!!
خانم رویا شمام در اشتبا می کنی
هانیه تو هم هم چنین
اونایی هم که pm دادنم اشتباه کردند
ـــــــــــــــــــــ
نتیجه اخلاقی ::
متن نیاز به شفاف سازی داره !!!!!!
البته هر کی هر جور دوست داره برداشت میکنه ولی منظور من یه جور دیگه بوده، که البته دور از گفته یه شما دوستان نیست !


پ.ن :
من همیشه تو بلاگ خودم می نوشتم ، ( خیلی وقت بود دنبال ایجاد ساخت یه بلاگ میگشتم که 360 و ترجیه دادم _ این بارم دلم خواست اینجا یکی بزارم بیشتر بچه های دانشگاهم بخونند _
برای اونایی که دوست دارن _ لینک بلاگم رو آخر نوشتم گذاشتم ..
شب بخیر همه.

hosein شنبه 14 دی 1387 ساعت 11:23

neveshtehat take hich harfi daresh nis .montazare neveshtehaye badit hastam.avallesh geryam nagereft amma baad ke gofti shabihsazi kon yadde ye chizaee oftadamo kolli geryam gereft.ghorbune oon khandehat beram kolli na ye donya delam barat tange tang shode ishalla zuttar bebinamet.
havaye ahwaz dar moghabele tehran alan behtare
be entezare didanet del dare par par mizane

کیارش شنبه 14 دی 1387 ساعت 20:27

مرسی __ حسین آقا !
شنیدیم مرخص شدی !!
راسته؟؟ یا مرخصی بهت دادن ؟؟
نکنه گرفتی ؟؟
مثری که نیست احیانا >>؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد