به نام خدا
این ماییم... بعد از 11 سال
جوانی شما با انقلاب و جنگ و سازندگی رنگ گرفتهاند؛ اما من هرچه لابهلای روزهای نوجوانیام میگردم جز حماسه خرداد 76 تجربهای که به آن افتخار کنم، ندارم.
...
نوشتهای از زهرا رضازاده
جناب آقای خاتمی
سلام؛
راستش این روزها نوشتن برای شما نه عجیب است و نه بهانه میخواهد. وقتی همه از صدر تا ذیل دارند مینویسند ودلایلشان را میآورند تا بلکه راضیتان کنند برای آمدن، معنیاش این است که جدیجدی باورمان شده جز شما از دست کس دیگری کاری بر نمیآید!
روزگاری وقتی مثل همین روزها عدهای از شما میخواستند تا بیایید، من دوازده سال بیشتر نداشتم؛ نه از سیاست چیزی میدانستم و نه میفهمیدم اصلاحات یعنیچه. اما آنقدر میفهمیدم که دیر آمدنهای بابا و حتی گاهی نیامدنهایش به خانه را باید به پای شما بنویسم. آنقدر میفهمیدم که وقتی عزیز نصیحتم میکند در راه مدرسه مراقب باشم تا مبادا کسی عقده دلش را به جای بابا سر من خالی نکند، یک لحظه فکر کنم این چه آرمانیست که بابا بهخاطرش این چنین مخالفانی پیدا کرده! مخالفینی که حاضرند جای او مرا بزنند!؟
روزگاری وقتی توی سرویس مدرسه میشنیدم که دوستانم میگویند: بابام گفته خاتمی فلان و بهمان است و ناطق بهتر از اوست، میفهمیدم خاتمی جزئی از همان آرمانیست که ممکن است من هم کتکخوردهاش بشوم! پس با هرآنچه بلد بودم، ثابت میکردم قضیه برعکس است وخاتمی بهتر از هر کس دیگریست!
آن روزها سنی نداشتم تا بتوانم توی ستادهای انتخاباتی دنبال آرمان گمشده ام بگردم ومثل بابا ودوستانش پشت در فرمانداری کاشان بنشینم تا مبادا بلایی که سر صندوقهای انتخاباتی گذشته آمده بود، باز هم تکرار شود. آن روزها توی گرمای مضاعف خرداد 76، من، دختر دوازدهسالهای بودم که وقتی شادمانی را درنگاه پدر دیدم، فهمیدم اینبار هم او و همرزمانش در جنگ پیروز شدهاند و فردایش سربلند توی سرویس مدرسه گفتم:دیدید خاتمی آمد؟
آقای خاتمی :
جوانی شما با انقلاب و جنگ و سازندگی رنگ گرفتهاند؛ اما من هرچه لابهلای روزهای نوجوانیام میگردم جز حماسه خرداد 76 تجربهای که به آن افتخار کنم، ندارم. من نه راهپیماییهای انقلاب را تجربه کردهام و نه فرق ژ3 با کلاشینکف را میدانم اما ...خوب میفهمم هر روز کفن پوشیدن و راهپیمایی کردن توی خیابان و هر 9 روز یک بحران داشتن یعنیچه! خوب میفهمم باتوم و کوی دانشگاه یعنی چه! معنای تورم 23 درصدی، قطعنامه وتحریم، سکوت فرهیختگان و مهاجرت نخبگان و اخراج اساتید را هم خوب میفهمم. میفهمم چرا وقتی با دوستانم از سیاست و لزوم بیداری حرف میزنم، جوری نگاهم میکنند که انگار دیگر قصد ادامه تحصیل ندارم و بیخیال آرامش شدهام و دلم آب خنک میخواهد! من آنقدر بزرگ شدهام که معنای رخوت و بیتفاوتی در دانشگاهها و دوستی با ملت اسرائیل و سالی چند بار وزیر عوض کردن و مدرک جعلی آکسفورد را بدانم؛ قضیهی پرواز ملائکه در آسمان ایران و جمکران دوم که شده دکان دیگری برای خلاصه کردن ایمان و اعتقاد مردم در یک عریضه و معنی کردن انتظار و مهدویت در یک چاه را هم خوب درک میکنم. من آنقدر بزرگ شدهام که بفهمم لایحهی حمایت از خانواده یعنیچه! معنای حرفهای روزنامهی کیهان را هم وقتی جوری مینویسد که تو را از آمدن منصرف کند یا توی دلت را خالی کند را هم خوب میفهمم.
سید خندان و دوستداشتنی:
من حالا بزرگ شدهام و دانشجوی نسلسومیای هستم که لابهلای خاطراتش دنبال دلیل میگردد برای تغییر، دنبال کسی که باز هم آرمانهایش در او خلاصه شود.
خیلیها برایتان نامه نوشتهاند. فراموش نمیکنم خرداد 84 را، وقتی برایتان نامهای نوشتم و رونوشتی از آن را سپردم به آقای مجید انصاری و آقای محتشمی تا به دستتان برسانند. رسیدن یا نرسیدنش دیگر فرقی به حالم نمیکند. مهم امیدی بود که لابهلای سطر سطرش کاشته بودم برای رسیدن ...حالا جز نگرانی برای آیندهی ایران و اسلام و جمهوریتی که امام به دستمان سپرد، چیزی نیافتم برای جا گذاشتن توی خط به خط این نامه...
این روزها به امتحان فوقلیسانس و بهمنماه فکر میکنم اما بیش از آن به قطعنامه چهارم؛ این روزها برای مردمی که دیگر واژههایی مثل کرامت انسانی، روح ایرانی، مردمسالاری دینی وگفتگوی تمدنها را از یاد بردهاند و جایش فقط به قیمت گوشت و مرغ و تخم مرغ و اجارهخانه فکر میکنند، نگرانم.
این روزها بیش از همیشه دلم برای امام تنگ میشود وبیش از آن، برای وقتی که دل خوش کردیم به بعد از خرداد 68، مردی از دل خرداد 76 آمده تا بار دیگر نام ایران را بلندآوازه کند. آمده تا به جهان ثابت کند روح آزادمنشی و صلح نه در شعارهایمان که در گفتار و عملمان ریشه دارد وحقوقمان برایمان ارزشمند است اما نه به هر قیمتی...
آقای خاتمی عزیز:
همه اینها را نوشتم تا فقط یک سوال بپرسم:
آیا شما هم به اندازه من نگرانید و اگر هستید صدای ما را میشنوید و اگر میشنوید آیا باز هم سکوت معنایی دارد؟
این ماییم... بعد از 11 سال... بار دیگر به دنبال آرمانی که خواستیم حماسه بسازد.
وای آبجی تو چقدر درک سیاسیت بالاست
پیش ما بیا
آبجیو با زهرا بودی دیگه؟؟
ممنون!
با آرزوی توفیق روزافزون
ممنون از زهرا رضا زاده که واقعیات تاسف بار این روزگار رو بیان کردند
ممنون از تو!
با آرزوی توفیق روزافزون
واسه زهرا وعلی رستمی متاسفم
چرا؟؟
ممنون!
با آرزوی توفیق روزافوزن
نوشتار زیبایی بود و روزهای خاطره انگیزی را به یادمان آورد که هنوز هم دلهای گره خوردهی ما را با اصلاحاتی که شاید امروز با یاس بیشتری بدان مینگریم را گرهی دوبارهای میزند...
اما سید عزیز٬ تو رسالت خود را به زیبایی ادا داشتی٬ به گمانم تکرار رسالت گذشته دیگر دردی را از ما دوا نمیدارد٬ به گمانم نباید باری دیگر به گذشتهای بازگشت با شرایطی دشوارتر که دیگر معلومش نیست همان گامها را بتوان برداشت و یا خیر...
دیگر باید رسالتی جدید را بنا گذاشت و در پی راهی نوین بود تا بن بست فعلی که به انسداد نسبی بسیار زیاد اصلاحات انجامیده گشود و با این راه نوین ادامه داد باقی راه را...
آری...
باید در چارهای جدید بود...
سپاس از صادق عزیز و انتشار این نوشتار خاطره انگیز و زیبا...
خواهش میکنم
ممنون
با آرزوی توفیق روزافزون
قسم حضرت عباست را باور کنیم یا
سید جان! دستهای ما را هم بگیر!!
را
هیچ کدوم!
خودمو باور کن!
با آرزوی توفیق روزافزون
حالا رئیس جمهور امپراطوری ایران کی میشه؟
واقعا! کی میشه؟؟
ممنون و با آرزوی توفیق روزافزون
فقط اکبر هاشمی رفسنجانی...لاریجانی هم خوبه...احمدی نژاد هم خوبه ولی کسی قدرش نمیدونه اخه باید بدونیم که چه بحرانی هست بعد این بنده خدا رو بکوبیم.به جای این نوشته ها به جای بردن نام خاتمی از خدا بخواهید که به دولت کمک کنه.
هاشمی خیلی خوبه ولی کسی قدرشو نمیدونه فکر هم نکنم بیاد ولی من لاریجانی رو خیلی دوست دارم.
با نظر اقای یوسفیان موافقم
خاتمی
چرانظرمن پاک شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرتون توسط سرویس دهندگان پاک شده و مربوط به من نیست!