KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

ماجرای ازدواج یک مهندس صنایع با دختر بیل گیتس

 
 
 
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر (دانشجوی رشته مهندسی صنایع): نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم 
 
پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر «بیل گیتس» است
پسر: آهان اگر اینطوریه، قبول است
پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند
پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام «مدیرعامل بانک جهانی» است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است
بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم
پدر: اما این مرد جوان داماد «بیل گیتس» است
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد
و معامله به این ترتیب انجام می شود
نتیجه اخلاقی ۱: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی را برگزینید.
نتیجه اخلاقی ۲: می شود با فکر، از هیچ، همه چیز ساخت. 
 
نظرات 5 + ارسال نظر
سپهر سارجانی شنبه 7 دی 1387 ساعت 23:09

پایتم نافرم...

[ بدون نام ] یکشنبه 8 دی 1387 ساعت 00:00

خیلی آموزنده بود!!

هانی یکشنبه 8 دی 1387 ساعت 15:15

باحاله

شبنم کامپیوتر یکشنبه 8 دی 1387 ساعت 15:35

واقعا جالب بود

شری چهارشنبه 16 بهمن 1387 ساعت 11:51

زندگی به این سادگی که گفتی ام نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد