![]() ![]() پندی از دکتر شریعتی |
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود، آن هم به سه دلیل؛ اول آنکه کچل بود، دوم این که سیگار می کشید و سوم -که از همه تهوع آور بود- این که در آن سن و سال، زن داشت…! |
چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم، آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالی که زن داشتم، سیگار می کشیدم و کچل شده بودم و تازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد. |
ازین به بعد آبی میشم!!!!
وقتی از کسی متنفری ، از قسمتی از خودت در او متنفری! چیزی که از ما نیست نمی تواند افکار ما را مغشوش کند. ( هرمان هسه)
ممنون از پست زیباتون.
ممنون از نظر زیباتون.
منم همینطور
تنفر طرفه تاریکه عشقه.(کاش اون خط ابیه وسط کادر رو نمی ذاشتی.خوب شده)
ممنون از انتقاد شیوای شما دوست گرامی
من واقعیتش از ترکیب رنگ آبی و نارجی خوشم میاد حالا دوست نداشتین
من شرمندم
همون که شفیعی گفت!!
همون که پاسخ بالایی بود
چرا از هرچی بدمون میاد سرمون میاد؟ خدا رحم کنه من از چه چیزایی که بدم نمیاد
باید از آقای مشاور بپرسیم؟!!!
نکته ای بسیار خدااااااااااااااااااااااااا بود!
بسیار مسرور گشتیم! :دی
ما هم از نظر شما مسرور گشتیم
آری.بسی پند گرفتیم
ممنون از نظرتون و احترامی که به پست بنده گذاشتید.
ایول داداش؛جالب بود.
آقا پست مارو با نظرتون منور کردید
من نه کچلم، نه زن دارم و نه سیگار کشیده ام!
ولی هر سه جذابند....
شما با نظرتون و تغییر جهت نورها رقص نور را به پست ما اضافه کردید...
به قول علی دس دس ....