یکی از دراویش مقداری گندم برای آرد کردن به آسیاب برد.
آسیابان گفت: «وقت ندارم.»
درویش گفت: «اگر گندم مرا آرد نکنی تو و الاغت را نفرین میکنم .»
آسیابان گفت: «اگر دعای تو مستجاب است، از خدا بخواه گندم تو را آرد کند.»
چه حاضر جواب......
ایول خوشم اومد!! !!
آسیابان گفت برق ندارم!!!
احسنت سپهر محشر بود.
چه حاضر جواب......
ایول خوشم اومد!!
!!
آسیابان گفت برق ندارم!!!
احسنت سپهر محشر بود.