تقدیم به دوستان آسمانی
به آسمان گفتم کمی پایین تر بیا
گفت زمین بیاید بالا بهتر است ما دل در گرو پرندگان بستیم
می گویند: تاریخ مصرف جبهه وجنگ دیگر سپری شده است
می گوییم :اتفاقا تاریخ مصرف صلح وآرامش در جهان سپری شده است
می گویند: چرا هر از چند گاهی تابوت های شهدا را در این شهر
وآن شهر می چرخانند وتوی خیابان ها ترافیک راه می اندازند؟
می گویند: شما داغ مادران و خواهران شهدا را تازه می کنید
می گوییم: در عوض آنها چشم به راه فرزندانشان نخواهند بود
می گویند: توی این تابوت ها چییزی نیست همه سیاه بازی است
می گوییم :خداوند چشمان شما را از دیدن آنها محروم کرده است تقصیر ما چیست؟
می گویند : شهید گمنام دیگر چه صیغه ای است؟
می گویند: چرا شهیدان را در مرکز شهر به خاک می سپارند؟مگر وسط شهر جای قبرستان است؟
می گوییم :رسول خدا(ص) برخی از شهدای احد را در قبرستان بقیع که در قلب شهر مدینه است دفن نمود
می گویند: جنگ تمام شده است ولمان کنید حوصله دارید
می گوییم :جنگ با شما کاری نداشت مردان خدا را می خواست که داوطلبانه خطر کردند ورفتند
می گویند: پس چرا شما نمردید ؟
می گوییم: قسمت نبود با مردان خدا پرواز کنیم تقدیر این شد با امثال شما زمین گیر شویم.
روزنامه جمهوری اسلامی 20/10/80
می گوییم : می خواهیم آنها را تشییع کنیم تا عافیت طلبان را به یاد 8 سال دفاع مقدس بیاندازیم
واقعا خیلی قشنگ بود....مرسی
ممنون عزیزم بستگی به نگاهی داشت که به آن می توان کرد تو قشنگ نگاه کردی موفق باشید
مرسی عزیز !!!
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
ممنون از اینکه نظر دادید شعر گویا تمام مطالب است
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند .........آیاش ود گوشه چشمی به ما کنند

ممنون متن زیبایی بود
ممنون شعر زیبایی بود موفق باشید
تو این دنیا ما حسابی سرگرم کارهای خودمون هستیم کاش تواون دنیا شهدا بیا دما باشن.امیدوارم منوببخشن چون حقشونو ادا نکردم
همه ما منتظر این بخشش هستیم ممنون که نظر دادی
نویسنده این شعر در جبه ها حضور داشته
اسمش خاطرم نیست ولی فکر کنم آقای سهیلی بودند.
به جبهه ها، رشادتم
به سالها اسارتم
خنده صبح و شامتان
حرامیان، حرامتان
اشک دو چشم رهبرم
خون چکیده از سرم
شهد شده به کامتان
حرامیان، حرامتان
داس عدو به گردنم
شخم عدو بر بدنم
گندم بی همتتان
حرامیان، حرامتان
ماهی شط خون چه شد؟
عشق چه شد؟جنون چه شد؟
دور شده ز کامتان
حرامیان، حرامتان
عبد چه شد؟ خدا چه شد؟
دیانت و رضا چه شد؟
گسیخته لجامتان
حرامیان، حرامتان
هم نفس آه که شد؟
یوسف صد چاه که شد؟
پله و نردبانتان
حرامیان، حرامتان
همسفران همنفس
پریده از کنج قفس
مرغ هوس به بامتان
حرامیان، حرامتان
طبع شکم باره تان
مرکب راه وارتان
قرعه که زد به نامتان؟
حرامیان، حرامتان
جبهه به خون کشیده شد
حنجره بس دریده شد
طراوت کلامتان
حرامیان، حرامتان
راهی صد کمین که شد؟
معبر روی مین که شد؟
معبر زیر گامتان
حرامیان، حرامتان
خانه ام افروخته شد
بام به کف دوخته شد
امنیت خانه تان
حرامیان، حرامتان
کشته صد پاره که شد؟
به خصم دون چاره که شد؟
دوامتان، دوامتان
حرامیان، حرامتان
برف من و بام شما
درد من و دام شما
وسعت بام و دامتان
حرامیان، حرامتان
خنده به اشک مادرم
نمک به زخم همسرم
مادرتان، همسرتان
حرامیان، حرامتان