چندتا طنز و لطیفه
۱- روزی جامی این شعر رو می گه که :
"بس که در جام فکار و چشم بیدارم تویی *** هر که پیدا می شود ز دور پندارم تویی "
شوخی گفت : خب شاید خری باشد ! جامی بلافاصله گفت : باز پندارم تویی !
2- به یارو می گن بابات مرده می گه : نه امکان نداره. می گن چرا ؟ می گه آخه تا الان سابقه نداشته !
3- به همون یارو می گن بابات مرده زود بیا خونه. می گه : دروغ می گید یه چیزی شده نمی خواید به من بگید !
4- راننده تاکسی به مسافرش می گه ببخشید شما ژاپنی هستید ؟ می گه نه. دوباره می پرسه ژاپنی هستید مسافر می گه نه. بار سوم از مسافر می پرسه شما ژاپنی هستید ؟ یارو با عصبانیت می گه : آره. راننده تاکسی می گه : به قیافت نمی خوره !
5- راننده کامیونی می ره رستوران بین راهی غذا سفارش می ده سه تا جوان با سه تا موتور هم اونجا بودن میان بالا سرش یکیشون سیگارش رو تو غذای راننده کامیون خاموش می کنه یکیشون یه سیلی بهش می زنه راننده کامیون هیچی نمی گه وقتی می خواد بره صورتحسابشو بپردازه نفر سوم لگد محکمی بهش می زنه که می خوره زمین. راننده کامیون پوزخندی می زنه و می ره. موقعی که سه تا جوون دارن صورتحسابشونو پرداخت می کنن به صاحب رستوران می گن راننده کامیونه عجب آدم بیخودی بود. نه بلد بود دعوا کنه نه بلد بود حرف بزنه. طرف می گه آره والا تازه رانندگیش هم خوب نبود وقتی با کامیون داشت دنده عقب می رفت سه تا موتور نازنین رو له لورده کرد !
بس که در جام فکار و چشم بیدارم تویی *** هر که پیدا می شود از دور پندارم تویی
******
در جهان ما که انسان اندک است
هر که بینم ّ، چون خر است ، گویا که پندارم تویی
پیش میاد دیگه !
مرسی از نظرت.
امیر خیلی خندیدم
































اصلا تو همون خیلی..... هستیا
آقا ازین لطایف هرچی بیشتر بزاری منت گذاشتی
عالی بود.
مرسی سپهر جان گل. در خدمت هستم.
کلی خندیدم
مرسی از لطفتون.