*** به فرمانده پادگان خبر دادند که پدر یکی از سربازان یک روز قبل مرده است. فرمانده گروهبان را احضار کرد و به او گفت: برو و به امیرخانی خبر بده که پدرش مرده، منتهی جوری خبر بده که ناراحت نشه و ضمناً اصول نظامی رو هم رعایت کن. گروهبان سربازان رو به صف کرد و گفت: هر کدوم از شما که پدرش امروز مرده یک قدم بیاد جلو. کسی جلو نیامد، گروهبان گفت: سرباز امیرخانی! چرا از دستور مافوق اطاعت نکردی ؟ یه هفته بازداشتی!!!
برای دیدن سایر حکایات روی ادامه مطلب کلیک کنید
*** روزی شاعری شعری طنز در مذمت ملا سروده بود و در جمع آن را خواند تمام حضار به خنده افتادند.
ملا هم که در آن جمع حاضر بود با خونسردی از او پرسید شعر را در کجا سرودی ؟ شاعر گفت در توالت !
ملا گفت : برای همین بود که موقع گفتن شعر بوی گند از دهانت بیرون می آمد !
*** روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!
*** روزی ملانصرالدین گوسفندی خرید و زنگوله و طنابی به گردنش آویخت و او را دنبال خود می کشانید. سر راه چند دزد او را دیدند و نقشه کشیدند که گوسفند را بدزدند و یکی از آنها طناب و زنگوله گوسفند را به گردن خود بیاویزد تا ملا شک نکند. همین کار را کردند و وقتی ملا به منزل رسید دید که گوسفند تبدیل به یک مرد جوان شده است. ملا پرسید تو که گوسفند بودی. جوان گفت من خیلی مادرم را اذیت می کردم برای همین خداوند غضب کرد و مرا بدین صورت درآورد. ملا هم دلش به حال جوان سوخت و طناب او را باز کرد و مبلغی پول به او داد و با سلام و صلوات راهی منزلش کرد.
روز بعد ملا گوسفندش را در بازار دید. گوشهایش را محکم پیچاند و گفت ای پسر بد باز مادرت را اذیت کردی ؟!!!
*** روزی چند جوان اراذل و اوباش به مزرعه ملا حمله کردند و کشت و کارش را لگد کوب کردند. ملا با اعتراض گفت : آخه چرا کشت و کارمو خراب کردید. جوانها با خنده و تمسخر گفتند که از کدخدا نامه داشتیم کشت و زرعت را خراب کنیم. ملا هم نامردی نکرد سگشو ول کرد تا جوانها را بدرد. جوانها با التماس از ملا خواستند سگش را مهار کند ملا گفت نامه کدخدا را نشانش دهید رهایتان می کند !
متشکرم
خواهش می کنم!!
!
تمنا می کنم!
اخریه بد اموزی داره
مگه نه ؟
نههههههه
وای چه پاستوریزه بودن اینا
خوستم شما عزیزان فاسد نشید!
چه باحال بود ...
مرسیییییی.
قشنگ بود...
ممنون....
منبعش هم میگفتی که دفعه ی بعد مزاحمت نمیشدیم...
خواهش می کنم احمد جان.
اینها منبع خاصی ندارن ! هر کدوم رو از یه گوشه اینترنت یا یه کتاب پیدا کردم و حتی بعضیهاشون مال خودمه !
بسیارزیباوقشنگ چند لحظه ای خندیدم امیوارم شما همیشه در زندگیتان در کنار خانواده شادوخندان باشید.
باسپاس فراوان
ها چی ؟