عاشق بند باز!!!
بحث این بار بین عاشق و معشوق ما ؛ بحث رسیدن و یا نرسیدن نیست بلکه بحث چه وقت رسیدن است بحث چگونه رسیدن است.
تو این داستان هم عاشقی است و معشوقی . دو نفر که هر دو...
تو این داستان هم عاشقی است و معشوقی . دو نفر که هر دو عاشقانه عشق می ورزند ؛ با عشقی که به هر دو ثابت شده ولی متاسفانه در این میان کسانی هستند که نمی خواهند ؛ کسانی هستند که حسادت می کنند به عشق به معشوق به لذت به گرما و سعی می کنند با این حسادت و کینه مانع شوند ؛ مانع از این بودن...!
عاشق و معشوق در راه رسیدن به عشق مشترک می دویدند ولی این دویدن با کینه آنها به قدم و اکنون به احتیاط تبدیل شده اگر در ابتدای راه رسیدن و بودن به پهنای آسمانها بود اکنون به باریکی یک بند و ریسمان است ؛ ریسمانی که اگر چه باریک است ولی محکم است خیلی محکم این دو را به هم متصل کرده . ریسمانی که در یک سوی خود عاشق را و در دگر سوی خود معشوقی را جای داده...
عاشق روی بند و معشوق در پایان راه و با سکوت هر دو فریاد می زنند. ..
البته فریاد های دیگری هم هست فریاد اطرافیانی که در پایین این بند با دلی مملو از کینه و حسادت و با نام دوستی و مروت و دلسوزی فریاد می کنند << نرو!!! >> و تشویق می کنند برای سقوط برای نابودی نابودی که در ظاهر آبادی می نماید.
و در این بین نیاز است به چشمی به چشمی که ببیند در اطراف چه می گذرد و نیاز است به لبی که بازگو کند حرف دل را نه گزاف.
ولی باز هم خدایی هست ، خدایی که هر دو را می بیند هم عشق را و هم معشوق را ، هم تشویش و هم تشویق ، هم احساس و هم نفرت ، همه و همه را می بیند...
خدایی که خود عاشق است.
پس مرور می کنیم : بندیست و بند بازی و بودنی است در پایان این راه ، این بند...
ولی با این همه زمانی هم هست ، زمانی که خود باعث فرسودگی این بند می شود ، زمانی که خود عاشق تر می کند هر چه میگذرد و در عین حال دور تر.
زمانی که اگر چه در میدان نبرد بر قدرت عشق کارساز نیست ولی راه رسیدن را دور و دورتر می کند تا جایی که می بندد.
به دور از تمام اینها بودنی است ، بودنی برای همیشه بودنی که به تبحر و کوشش بند باز ، به صبر و نیاز منتظر و به استواری بند نیاز دارد.
توکل...
معشوق اگه عشقش واقعی باشه حسودا هیچ کاری نمیتونن بکنن
امیدوار باش
اسممو یادم رفت بنویسم
پایه عشق اگه محکم باشه...دیگران هیچ کاره هستند....به قولی میگن خونه هر چی محکم تر باشه هیچ زلزله ای نمی توانه فرو بریزه اونو...موفق باشی
بودنی برای همیشه بودنی که به تبحر و کوشش بند باز ، به صبر و نیاز منتظر و به استواری بند نیاز دارد.
موفق باشی .
اگه هم بخوان هیچ چیزی مانع اوونا نمی شه
ایمان دارم به این حرفم ولی به شرطی که همدیگ
رو برای خودشون می خوان نه چیز دیگه ای عشق
از نظر من گذشت هست در خق این دو عاشق
khoda lanat kone onai ro ke nemizaran do ta ashegh be ham beresan.
akhe shomaha chikar darid be kare ina!
ajab hasodai peida mishan
الهی
خیلی سخته خودم کشیدم میدونم
قشنگ بود![](http://www.blogsky.com/images/smileys/019.gif)
ریسمان عشق واقعی پاره نمیشه.ممکنه پوسیده شه ولی پاره نمیشه
جملتون رو قبول دارم کاملا دوست عزیز آمارتون پخش نمیشه!اسمتون رو مینوشنیااااااااا :d
صبر اولین مشق عشقه
حسودا خسته میشن.عاشق خسته نمیشه
اگه معشوقت ارزش عشق رو داره بدون به حرف کسی گوش نمیده
دوست داشته باشه خودش میاد طرفت
همیشه هم نمیتونه !تنبلی چاره نیس ( نکته اینجاس)
شکشتن غرور اولین پیروزی عشقه
حتی غرور تحمیل شده به بند باز توسط تماشاگر نماها ؟؟؟؟؟
تا ابی رو داری غم نخور![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
حسودا هیچکاری نمیتونن بکنن
ایشالا به هم میرسید
خیلی شلوغش کردی هاااااااااااااااا :D
هر کی هست خاک تو سر بی لیاقتش کنن!
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/033.gif)
اگه آدم باشه...
آقای سهیل شما میتونید انتقاد کنید و نظر بدید!
اما اجازه بی احترامی بهتون نمیدم....
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی...
دوستان خانم کرمی خوبه گفتن شلوغش نکنید!
اقایون چه با علاقه دنبال میکنن
با سلام
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/003.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
حضور عشق در قلب صبورم رو احساس کردم
برای داشتن عشقش خودم رو سراپا نیاز کردم
ولی رفت و ندید احساس من رو
منم واسه یه روز که برگرده دست هام رو باز کردم
دوست من این رو بدون که
غصه و درد و حسرت اول مشق عشقه
صبر داشته باش - در ضمن از فکر و عقلت هم استفاده کن تنها با قلب جلو نرو - همیشه دل یا قلب راه درست رو انتخاب نمی کنه -
به امید روزی که همه ی شیرین و فرهادها به هم برسن و مثل لیلی و مجنون زندگی کنن و مثل ویس و رامین هم دیگر رو دوست داشته باشن
چقدر حقیرند مردمانی که نه جرات دوست داشتن دارند...
نه اراده ء دوست نداشتن....
نه لیاقت دوست داشته شدن....
نه قناعت دوست داشته نشدن....
... با این حال مدام شعر عاشقانه میخوانند ...
عاشق و معشوق حتما به هم میرسن ولی نوع رسیدن رو شاید ماها که از بیرون بهشون نگاه میکنیم درک نکنیم.
آدمای حسودم فقط با کاراشون باعث نابودی خودشون میشن و کارها شون هیچ وقت مانع رسیدن اونها به هم نمیشه.
هی فلانی...
میدانی؟؟
میگویند رسم زندگی چنین است..!
می آیند..می مانند ... عادتت می دهند...و می روند... وتو در خود می مانی... وتو تنها می مانی...
هی بند باز حواست باشه در خود نمانی
چقدر زیادند مردمانی که ...
چقدر حقیرند مردمانی که ...
تاسف برای آنانی که با دست... و با پا...
یا
.
.
.
نمیآیند... نمیمانند... عادتت میدهند ولی تا عقل هست عادت نمیکنی... میروند که میروند... و تو چون عاقلی در خود نمیمانی... تنها نمیمانی...
... انگار بند پاره گشت و بندباز نیوفتاد... بند باز اشتباه کرده بود چون معشوق عاشق نبود!! بند باز عاشق نبود چون معشوق عاشق نبود
آدم نبود...
خدارو شکر بند باز قصه ی ما بندش هنوز پاره نشده !
فکر نمیکنم بندش پاره شه چون تا اون موقع به اونطرف رسیده شاید ...
میبینم که اینجا همه دارن جواب همدیگرو میدن
!
باید این موانع سنگین بر سر راه عاشق و معشوق باشد تا بتوانند موقعیت خود را نسبت به مدعیان توخالی عشق بسنجند....
باید این موانع باشد تا باور کنند و به یقین برسند که عاشقند، این موانع را متناسب با قدرت عشق در پیش پای انسان قرار می دهند، هرکه در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند...
خوش به حال این عاشق و معشوق که به لطف این موانع سنگین، هر روز عشقشان را بیشتر باور می کنند....
با باور عشق، هر مانع، فرصتی برای عشق بازی است...
پر میکشم همچون همای
در آتشم
در آتشم
در آتشم
ای وای و خاموشم کنید
از باده مدهوشم کنید.....
fek konam ((tamashagar name)) bekhatere inke be ((band baz)) bege az ro band bepar ziresh doshak bezare faghat be khatere inke dar akhar ina beham beresan :D
پر میکشم همچون همای
در آتشم
در آتشم
در آتشم
ای وای و خاموشم کنید
از باده مدهوشم کنید.....
ey copy zan :D
bahar jon age be in tamashachi namaha bashe
toshako mikeshan ba mokh biad in bichare
akharesho qalat nevehstam manzoram in bod ke nazaran beham beresan ...fateme![](http://www.blogsky.com/images/smileys/025.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/025.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/025.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/025.gif)
بسیار عالی بود
بهت گفتم صبر کن ولی نه تا همیشه![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/030.gif)
اصلا ممکنه اون بالا راه رفتن رو بندو یادش رفته باشه
اااا شلوغ نکنین تمرکز کنه بچه
من هم نظرم اینه که اگه عشق واقعی باشه هیچ چیز دیگه ای نمس تونه خرابش کنه!
وقتی دو نفر یکی بشن یا هردو روی بند ان یا هردو اونطرف بند!!
از کسانی که افکار منفی دارند دوری کنید ٬ چرا که روحیه تان را ضعیف می کنند و فقط به چیزهایی که می خواهید فکر کنید و تنها درباره همان ها حرف بزنید.و طبق گفته خودتان برای رسیدن به اهدافتان تنبلی را کنار بگذارید.با خودتان صادقانه برخورد کنید.شهامت و صداقت درونی از ویژگی های بارز شخصیت های بزرگ است.![](http://www.blogsky.com/images/smileys/042.gif)
همیشه نیمه پر لیوان را ببینید.
قهرمان باشید.
خیلی تعجب کردم وقتی نام نویسنده متن رو دیدم آخه تا حالا همچین اسمی رو توی نویسنده های وبلاگ همکلاسی ندیده بودم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/007.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/005.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/024.gif)
ولی خدایی پستت هم خیلی قشنگ بود
ایول
جویا که فکر کرده بود اول صبحی توهم زده :D
خیلی مسخره بود این نظر شخصی منه
ممنونم :)
درین میان بند باز کار خویش آغاز کرده بود: او از دریچه ای بیرون آمده بد و بند را می نوردید . که بر دو برج بر فراز مردم و بازار بسته بودند . .......
چیز هولناکی روی داد که هر دهان را فرو بست و هر چشم را خیره کرد : ........
عقل و قرار از کف بداد و لنگرش را رها کرد و خود بشتاب تر از آن چون گربادی از پا و دست به ژرفنا فرو افتاد.بازار و مردم چون دریای طوفان زده شدند.و به ویژه در جایی که کالبد مبایست فرو افتد همه چیز از هم گسیخت و بر هم ریخت .
اما زرتشت از جای نجنبید و کالبد درست نزدیک او فرو افتاد. سخت آسیب دیده و خرد . ..... به هوش آمد و زرتشت را دید که بر بالین اش زانو زده است . سرانجام گفت:«تو این جا چه می کنی ؟ دیری بوده که می دانستم شیطان روزی مرا می لغزاند . حال او مرا گریبان کش به دوزخ می کشاند . نکند که تو می خواهی او را ازین کار باز داری ؟»
زرتشت پاسخ داد:«ای دوست به شرف ام سوگند که چنان چیزی در کار نیست . نه شیطانی نه دوزخی . روان ات از تن ات نیز زودتر خواهد مرد .پس دیگر از هیچ چیز مترس!»
مر با بد گمانی بر نگریست و آن گاه گفت:«اگر حق با تو باشد پس من با از کف دادن زندگی چیزی از کف نخواهم داد . من هم چیزی بیش از جانوری نیستم که کتکی رقص به او آموخته اند»
زرتشت گفت :::::::«««««نه . هرگز . تو خطر را پیشه ساختی و درین چیزی نیست که سزاوار سرزنش باشد . حال از راه پیشه ات فنا میشوی . پس تو را با دست های خود در گور خواهم کرد .»
چون زرتشت این بگفت مرد میرنده دیگر پاسخی نداد. اما دستش را تکانی داد چنان که گویی دست زرتشت را برای سپاس می جوید .
ف.ن
به خاطر خودش نوشتم .
بند باز
خب مبارک بدو بدو مبارک بادا ایشا الله مبارک بادا حالا به صرف شیرینیو شام یا شیرینیو میوه![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/003.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/027.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/020.gif)
eshgh , ziba va boorg , tabrik migam ke tajrobash kardi chon liaghat mikhad khanoome karami.
من یه عشق واقعی دارم نگران هیچی نیستم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/024.gif)