مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن!
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن!
شوهره زنگ میزنه به معشوقه میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن!
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام!
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم!
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده!
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه!
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت!
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق!
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد!
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت ...!
چه باحال و بامزه
!!
.
بعد از دو سه مرحله صد در صد متوجه می شن که اوضاع از چه قراره
اصلا چه معنی داره مردی که زن داره معشوقه داشته باشه؟
اگه معشوقه نداشت این برنامه ریزی به هم نمیخورد
این شکلکها ایهام داره...


منظور هیچ کدومو درست نفهمیدم
مگه زبون ندارید
هان؟
ای بابا..