در جامعه مرد سالار هر مردی بدون آنکه خود بداند یا بخواهد، درگیر در یک رقابت حاد است: رقابت با دیگر مردها برای آنکه نشان دهد قویتر است، خشن تر است، و سلطه جو تر!
مرد آزاد است از خانه خارج شود، کار کند، پول درآورد، مسئولیت های سنگین تقبل کند. مرد، نانآور خانواده میشود.این مرد همانند ماشینی است که هر روز صبح سر ساعت معین از خواب بیدار میشود، به کارخانه میرود، به محل کسب درآمد و وظیفهاش درآمدزایی برای بازتولید خانواده است. همان مرد میآید خانه و تمام این فشارهایی که از سوی جامعه به او آمده، میخواهد بر زنش تحمیل کند. این تفکیک خانهداری و کار در کارخانه یک تفکیک قدیمی نیست. ممکن است خیلیها بگویند، نه الان هم زنها در عرصهی عمومی کار میکنند، اما هنوز کار خانه باز روی دوش زن است، در چنین شرایطی این مرد نه با همسرش ارتباط عاطفی و انسانی صحیح میتواند برقرار کند و نه با فرزندانش. او فقط خستگیاش را به خانه میآورد تا همه آنچه که ناخوشایند بوده، خشونتی که بیرون از خانه تحمل کرده، برسر خانوادهاش آوار کند.
به مرد در نظام مردسالاری آموزش داده شده که مالک زن و فرزندش است. این تملک اما انرژی جسمی و روانی مرد را در تمام زندگی اش بخود مشغول میکند و برای یک توهم به هدر میدهد. تملک حتی برای اشیاء سخت است، چه برسد به انسانها. تملک یک انسان کار راحتی نیست. وقتی یک مرد تصور میکند که مالک زنش است، که زن ناموس اوست. این فشاری بر ذهن اوست و تمام ذهنش را دچار توهم و دچار آسیب میکند که آیا الان ناموس من به خطر نیفتاده است؟ آیا الان من غیرتم خدشهدار نشده؟ غیرت، تعصب و نگاه سلطه جو بر زن شالوده خانواده را سست میکند. این سلطه جویی فقط به حفظ تملک بر زن خلاصه نمیشود. اگر زن مایملک اوست، پس میتواند به اراده خود بر این مایملک بیافزاید یا از شر آن خلاص شود؟! تا به حال به این موضوع اندیشیده اید ؟
می گوییم خانوادهی مقدس است اما با تفکر مرد سالاری و ترکیب آن با مسئلهی صیغه و چند همسری در واقع ما داریم جواز خیانت را در خانوادهها صادر میکنیم و این جواز خیانت باعث هزاران آسیب در درون خانواده میشود.
ممنون.
عالی بود