در حیرتم که چه نویسم؟ روی سخنم با کیست با خفته است یا بیدار ؟ اگر با خفته
است خفته را خفته کی کند بیدار واگر با بیدار است بیدار در کار خود بیدار است .
وانگهی نویسنده چه نویسد که خود نامه سیاه واز دست خویش در فریاد است .
پیری و جوانی چو شب و روز آمد
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
الهی به حق خودت حضورم ده و اتز جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهی همه برهان توحید خواهند من دلیل تکثیر
الهی در ذات خود متحیرم تا چه رسد در ذات تو
الهی روزم را چو شبم روحانی گردان وشبم را چو روزم نورانی
الهی دندان دادی نان داددی جان دادی جانان بده
الهی اگر ستار العیوب نبودی ما از رسوایی چه می کردیم
الهی اثر و صنع توام چگونه به خود نبالم
الهی دل داده معنی را از لفظ چه خبر و شیفته مسمی را از اسم چه اثر
الهی فرزانه تر از دیوانه تو کیست
الهی شکرت که این تهی دست پا بست تو شد
الهی کودکان سرگرم بازیند مگر کلانسالان در چه کارند
الهی ذوق مناجات کجا شوق کرامات کجا
الهی خوشا آنکه در جوانی شکسته شد که پیری خود شکستگی است
الهی حرفهایم اگر مشوش است ااز دیوانه پراکنده خوش است
یک سریش حرف دلم بود
داغ دلم تازه شد
مرسی
خیلی عالی بود شاعر بزرگ