المپیک از دو جهت دولت را راستآزمایی میکند. یکی از حیث کارآمدی آن و دیگری از حیث میزان تناقض در سیاستهای بینالمللیاش. نتیجه منفی حاصل از شرکت و مسابقه در این پیست المپیک را با هیچ طریق دیگری نمیتوان توجیه کرد. البته اگر فردا آقایان گفتند که توطئه کرده بودند تا ما را به المپیک راه ندهند و همین قدر که حضور نیافتیم نشانه موفقیت ماست، اصلاً تعجب نکنید!!!
ورزش قهرمانی در مسابقات المپیک یکی از پدیدههای جدانشدنی از نظام کنونی جهان است. هر چهار سال یکبار همه کشورها در کنار یکدیگر به رقابت میپردازند و حاصل تلاش خود را به نمایش میگذارند٬ و به نوعی هم میکوشند که در این یک ماه مسابقات، جنگ و تقابلهای مخرب را فراموش کنند و کینهها و نفرتهای میان دولتها و ملل مختلف را در این یک ماه اگر نمیتوانند به دوستی و مودت تبدیل کنند.
اولین نکته مهم در المپیک این است که معیار دقیقی برای ارزیابی عملکرد و برنامهریزی مدیریتها ارایه میدهد، زیرا بازیهای المپیک از سویی دارای قواعد دقیق و شناختهشدهای است و از سوی دیگر قضاوتها نیز عموماً عادلانه است ،و بالاخره نتایج بازیها با رتبهها و مدالهای کمّی سنجیده میشود. بنابراین موفقیت و شکست کشورها کاملاً قابل مقایسه است. البته من منکر نقش شانس نیستم، چه بسا انجام یک قرعه مساعد و یا نامساعد به کم یا زیاد شدن مدالها منجر شود، یا مثلاً یک حادثه غیرقابل پیشبینی ورزشکاری را از دور مسابقات خارج کند، اما این متغیر برای زمانی که تعداد ورزشکاران و کشورها زیاد است اعتباری ندارد، زیرا به تناسب برای همه کشورها شرایط و قرعههای مناسب و غیرمناسب رخ خواهد داد، ضمن اینکه در بسیاری از رشتهها موفقیت و شکست ربطی به قرعه ندارد. بنابراین بر خلاف حوزههای دیگر که معیارهای دقیق و مرجع مورد اتفاقی برای ارزیابی و داوری از عملکرد کشورها وجود ندارد، در المپیک چنین معیار و مرجعی را داریم و هیچ راه پس و پیشی برای دولتها باقی نمیگذارد که بخواهند شانه از مسئولیتهای خود خالی کنند. لذا هنگامی که دولتی در عرصه ورزش شکست بخورد و نزول فاحشی را تجربه کند، به معنای آن است که به احتمال قوی در حوزههای دیگر هم عملکرد مشابهی داشته است. تصور میکنم تا چند روز دیگر نتایج مسابقات میتواند معرف مناسبی از عملکرد دولت موجود باشد. به عنوان یک معیار می توان عملکرد کشورهای دیگر مثل چین و کره و ...را هم مقایسه کرد.البته موارد استثنا هم به دلائل خاص خودش وجود دارد.
نکته دیگری که المپیک را برای ما برجسته میکند، این است که مسابقات ورزشی و به طور مشخص المپیک دارای فلسفهای هستند که این فلسفه در کتار نظام بینالملل موجود معنا دارد. و اگر ما به هر دلیلی نظام بینالمللی موجود را قبول نداریم، نمیتوانیم در اجزای این نظام، از جمله المپیک حضور موفقی داشته باشیم. المپیک بر اساس به رسمیت شناختن کلیه کشورهای عضو سازمان ملل متحد از جمله اسرائیل استوار است و اگر کشوری در این مسابقات از نظامات موجود بینالمللی تخطی جدی کند، آن را از مسابقات کنار میگذارند. یک نمونه آن مسابقات جام ملتهای اروپا در دهه ۹۰ است که صربستان یا یوگوسلاوی سابق را به دلیل این تخطی فاحش و آشکار و تقابل با ظام بینالمللی از حضور در مسابقات منع کردند. یکی از مقررات المپیک نیز نپذیرفتن انجام عملی است که مغایر با اصول کلیدی و مهم این نظام باشد. از جمله این اعمال عدم رویارویی با دیگر ورزشکاران به دلایل سیاسی است.
متأسفانه دولت ایران (چه دولت قبلی و چه دولت فعلی) در این زمینه سیاست روشنی اتخاذ نکردهاند. اگر ایران به هر دلیل اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد و حاضر به رویارویی با ورزشکاران آن نیست، در این صورت میتواند رسماً آن را اعلام کند و صادقانه و شجاعانه بر اجرای این سیاست خود اصرار کند و طبعاً منافع متصور از چنین سیاستی را نیز به دست خواهد آورد. اما در عین حال آماده پرداخت هزینههای آن نیز باید باشد. این هزینه ممکن است عدم حضور در المپیک یا اخراج از آن باشد. اما بدترین کار ممکن این است که از یک سو قواعد چنین نظامی را نپذیریم و از سوی دیگر بخواهیم از منافع آن مثل حضور ورزشکاران و پاسخ دادن به مطالبات مردم برای حضور در چنین مجامعی و نیز گریز از انزوای جهانی بهرهمند شویم و در عین حال حاضر به پرداخت هزینههای آن نیز نباشیم. نتیجه همین میشود که شاهدیم. به عبارت دیگر فلان ورزشکار (در آتن) به دلیل مذکور از حضور در مسابقه با ورزشکار اسرائیلی امتناع میکند و در ایران هم همین مسأله عنوان میشود و چنین کاری دفاع از اصول و اقدامی شجاعانه مطرح میشود و این فرد هم از جایزهای معادل جایزه افرادی که مدال طلا گرفتهاند بهرهمند میشود، اما در مقابل پرسش مقامات المپیک در خصوص علت عدم حضور در مسابقه ادعای دیگری مطرح میشود، ادعای مصدومیت یا بیماری! و این کار عینا در المپیک اخیر نیز تکرار میشود.البته روشن است که آنان هم خیلی مته به خشخاش نمیگذارند تا مشکل حادی برای المپیک پیش نیاید و معمولاً این ادعا را میپذیرند، اما همه میدانند که چنین ادعایی خلاف واقع است و همین رفتار است که موجب نهادینه شدن دروغگویی در جامعه میشود و نمونه اخیر یعنی ارایه مدرک دکترای جعلی را نباید بیارتباط با این فرهنگ و رفتار رسمی دانست. خلافواقعگویی در برابر کمیته المپیک، حتی اگر به آوردن ده مدال طلا هم منجر شود، فاقد ارزش است، زیرا هیچ شکستی بدتر از دروغگویی نیست. فکر نکنیم که سر آنان را کلاه گذاشتهایم. بلکه این کلاهی است که بر سر خود گذاشتهایم و اتفاق آنها هم به این کلاه گذاری بر سر خود از جانب ما واقف هستند.
بنابراین المپیک از دو جهت دولت را راستآزمایی میکند. یکی از حیث کارآمدی آن و دیگری از حیث میزان تناقض در سیاستهای بینالمللیاش. نتیجه منفی حاصل از شرکت و مسابقه در این پیست المپیک را با هیچ طریق دیگری نمیتوان توجیه کرد. البته اگر فردا آقایان گفتند که توطئه کرده بودند تا ما را به المپیک راه ندهند و همین قدر که حضور نیافتیم نشانه موفقیت ماست، اصلاً تعجب نکنید!!
برگرفته از نوشتاری از عباس عبدی
وقتی ما یک بساز بفروش(علی آبادی) می کنیم معون عمرانی شهرداری و سپس ارتقا پیدا می کنه می شه رئیس سازمان تربیت بدنی( البته من نمی دونم این سمت ها به هم چه ارتباطی داره) انتظار داریم تو المپیک مثل چین یا کره یا مثل آمریکای جهان خوار باشیم.......
فرق ما افغانستان در این المپیک مدال طلای ساعی بود و گرنه ما با افغانستان هیچ فرقی نمی کردیم.
با تشکر از پویا جان
پویای عزیز ممنونم از مطلب بسیار به جا و خواندی که منتشر کردی
منم موافقم کشورهایی در المپیک موفق میشوند که اقتصاد- وضعیت فرهنگی و اجتماعی- اوضاع سیاسی و ... خوبی داشت باشند و ما میتوانیم با اتمام المپیک با اطمینان بگوییم در دولت نهم شاهد برگشت به عقب بودهایم...
ضعف و بی کفایتی دولت نهم با نتایج کاروان ورزشی کشورمان در المپیک به وضوح مشخص شد