مطلبی خواندم که گفته بود آزادی برای مردم ایران خیلی زود است.....مردم ما جنبه اش را ندارند.....یاد این افتادم:::::
فرشته ای از سنگ پرسید: چرا مانند خاک از خدا نمی خواهی که از تو انسان بسازد؟ سنگ تبسمی کرد و گفت: هنوز آنقدر سخت نشده ام که مستحق چنین خواستهای باشم
نمیدونم... شاید ما جنبه ی آزادی نداریم
چیزی به اسم بی جنبه بودن برای آزادی، وجود خارجی ندارد، اینها همه توجیهاتی برای عدم گسترش آزادی است!
اما گاهی چیزهایی با بی جنبگی اشتباه گرفته می شود!
جایگاه پرنده در قفس نیست، این را مدعیان آزادی می گویند!
وقتی مخالفان آزادی پرنده را آزاد می کنند، پرنده از شوق ِ آزادی به سرعت از قفس خارج شده و اگر دیواری در جلویش باشد، به آن برخورد می کند، ممکن است از شدت برخورد بی حال شود!
مخالفان آزادی، تا این صحنه را می بینند، به مدعیان آزادی می گویند، دیدید این پرنده جنبه ی آزادی نداشت و خود را نقش بر زمین کرد؟
اگر در قفس می ماند، لااقل از بی جنبگی، نقش زمین نمی شد!
============================
به آنها بگویید، پرنده ها را از ابتدا آزاد بگزارید تا ببینید که چه زیبا در آسمان بال می زنند!
============================
به گمان من آنچه در اینجا به عنوان جنبه تلقی میگردد همان فرهنگ آزادی است...
این فرهنگ باید توأم با دیگر پیش نیازهای ادوات دنیای مدرن و پست مدرن پدید آید که پروسهی تدریجی٬ مداوم و آگاهانهی خود را میطلبد٬ و به حتم اینگونه نیز پدید نخواهد آمد که با بیشتر به قل و زنجیر کشیدن و ایجاد محدودیتهای مداوم و مستمر بتوان آن را پدید آورده و رو به رشد نهاد٬ بلکه باید با وجود و حضور آزادیهای تدریجی و حس و تجریهی آن این فرهنگ را حصول نموده و بدان دست یافت...
امید به آنکه مسئولین نیز این امر را دریافته و آن را به عرصهی عمل رسانند...
شاید حرف پویا جان به بیان دیگر این باشد که :
قفس را آرام آرام بزرگ کنیم و سپس درهای آن را بگشاییم!
نه آنکه به بهانه ی هول شدن ِ پرنده ها و امکان نقش بر زمین شدنشان، قفس را ، تنگ تر کنیم!
تا از آرادی گفتید آقای عباسی یاد این شعر افتادم :
آزادی کجایی تنهای تنهام !
آزادی گرمی دستاتو می خوام !
با آرزوی ایرانی آباد با جوانانی متفکر ...