که ای خواجوی دانشجوی سالار تو به ز تهرانی و امیر کبیری
شریف ارچه بود شاه خیالها ولیکن گر نبود چون تو وزیری
به هر کیش میگشت مات رقیبان تویی که بر تنش همچون اثیری
الا یا ایها الخواجه نصیری به حرفم گوش کن عبرت بگیری تو در جایی به علم آموزی هستی که خواهد هر صغیری و کبیری ببین آنچه ز خوبیس در کنارت وگرنه در ته زندان اسیری که گر در پارک دانشگاه خوب گردی بیابی نیک دوستان بس کثیری شنیدم هاتفی را بانگ میزد به بوق و کوس و دمیدن در نفیری که ای خواجوی دانشجوی سالار تو به ز تهرانی و امیر کبیری شریف ارچه بود شاه خیالها ولیکن گر نبود چون تو وزیری به هر کیش میگشت مات رقیبان تویی که بر تنش همچون اثیری همی گفتم بدانی که کی هستی که سر افراز درست یاد گیری
و ای خواجه نصیر٬خواجوی دانش....تو بنگر نیک این دانش سرا را. که تا کی میکنند در این گلستان...جفا توکلی بینوا را.بدادند حکم تعلیق جوانی...که میزد با جسارت حرف ما را.خدایا تو کجایی که ببینی... چگونه بشکنند پر های بی پروای ما را.
به به شعر خانم شفیعی وزن و قافیه اش بهتر بود D: