یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کند
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
ای گل گمان ببر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل نبند
اینبار می برند که زندانی ات کنند
یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
بسیار انتخاب شما زیبا بود
و مرا به یاد این جمله گوهر بار انداخت که :
یا منتجبی
یا منتجبی
یا منتجبی
انتخاب شما زیبا بود
یه جورایی یاد این بیت افتادم:
هر کجا محرم شدی چشم از خیانت باز دار
ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم می شود. ...
خوشا به حال دلی که اینقدر زلال شده تا بسراید چنین شیرین!
خیلی زیبا بود
ممنون
منتظر شعرهای زیبای بعدی هستیم!