توی خلوت پر از هم همه ام
که صدایی به صدا نمیرسه
اگه می تونی من رو دعا بکن
من که دستم به خدا نمیرسه
آسمون ها ارزونی پرنده ها
جای آسمون ها یه قفس بده
همه ی دار و ندارم رو بگیر
هر چی بودم رو دوباره پس بده
بازم هیچ راهی به مقصد نرسید
من هزار و یک شب معطلم
تا ته جاده ی دنیا رفتم
بازم انگار سر جای اولم
چرا دنیا با تمام وسعتش
مرهمی برای زخم من نداشت
پای همه چی دویدم آخرش
حسرت داشتنش رو دلم گذاشت
سر رو شونه های سنگ روزگار
قد این فاصله هق هق می کنم
دارم از ثانیه ها سیر میشم
دارم از دوری تو دق می کنم
پشت خنده های مصنوعی من
دل به این بغض گلو شکن بده
روزگاز سردم رو ورق بزن
دست مهربونتو به من بده
گم شدم توی شبی که خودمم
شبی که حتی یه فانوس نداره
من رو با خودت ببر به روشنی
آخه هیچکی مثل تو من رو دوست نداره
لک زده دلم واسه یه همزبون
شیشه دل همه سنگ شده
می دونی دلیل گریه هام چیه ؟
آی خدا دلم واست تنگ شده
شعر قشنگی بود/ هم اینطور داستان کوتاه پایینی/.
از کجا پیچیوندیش کلک؟
<لک زده دلم واسه یه همزبون
آی خدا دلم واست تنگ شده>
خدا بهترین همزبونه!
یادآوری قشنگی بود!!
موفق باشید!