نمیدانم از کجا شروع کنم . اصلا از چه بگویم هر کجای این داستان تلخ را که می نگری
پر از درداست ؛ دردهایی کهنه ؛ دردهایی به عمق قرن ها خواب ؛ خوابی زمستانی که
آن چنان برای مادردناک بوده که شاید تا زمان های دور ذهن هایمان را درگیر خود نگه دارد.
راست می گویند که تاریخ تکرار می شود ؛ لااقل این داستان چنین می گوید. تا کنون
نقل این ماجرا بیش از آنکه روایت یک واقعه باشد ذکر مصیبت بوده و سئوال این است
آیا وقت آن نشده که با نگاهی تحلیلی به موضوع بنگریم که اگر چنین نکنیم باز ما
میمانیم و نگاه های حسرت بار به آنانی که ماه ها است در توهم آن هستند که همه
چیز دارند .شاید عقل هایمان در مسیر توجیهات بعضی از عزیزان به یغما رفته است.
و یا شاید عده ای ازدوستانمان با تحمل شدید ترین فشار های موجود برای باقی فدا
شوند و حتی نامی از آن ها به میان نیاید و در ضمن باید این را در خاطر داشته باشیم
که همین عزیزان اصلا برای بزرگ شدن نامشان در میان باقی سپر هجومات باشند
ولی چرا یاد نکنیم ؟؟؟؟؟
آن چه می خواهم به اجمال در باب اهمیت این موضوع بگویم شاید شنیدنش خالی
از لطف باشد زمانی را هنوز به وضوح به یاد دارم که نتیجه سال ها و ماه ها تلاش هایم
را وقتی معلوم شد چه قدر خوشحال و شاد شدم از نام بزرگ و تاریخچه درخشانش
حال آنکه تبعیض ز همان ابتدا مشهود بود تا شادی زود گذرمان جای خود را به سیلی
از غم ها و مشکلاتی دادهکه همچنان در حال مواجه با آن ها هستیم !!!!!!
نمی دانم وقتی مرا دانشجو نامیدند که چه احساسی داشتم ؟
شاید تعریف واژه دانشجو برای ما با دیگران بسیار بسیار فرق داشت.شاید ما به عنوان
دانشجوحق نداریم حتی فعالیت فرهنگی و علمی داشته باشیم ؟
شاید ما جز تعریف مسئولانی نبودیم که گفتند دانشجو باید فعالترین قشر جامعه باشد ؟
شاید فقط گردش ها و تفریحات دوستانه ی ما برای مسئولین ما اهمیت دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید حق پیشرفت علمی ما ارزشی برایمسئولین ما ندارد ؟ و چه بسا شاید های بسیار
که گفتنش نیز حتی دردناک است !!
ز اشک دیده نوشتم هزار نامه برای خدایم
سخنی از امیر المومنین پتکی به ذهنم می خورد که چگونه پاسخگوی این مسائل
خواهیم بود .حضرت امیرالمومنین می فرمایند : به زودی پرده های دروغ کنار خواهند
رفت و نمی دانم چگونه پاسخگو خواهند بود ؟
صدا نیست ؟ تخته ها به وضوح قابل رویت نیست ؟ حق ما چیست ؟
آیا این ها جملات آشنایی برای شما نیست ؟ نم خواهم روحیه ضعف و سستی را
اشاعه دهم چون باوردارم که اگرصداها یکی شوند پاسخ خواهیم گرفت . بیایید همچون
گذشته اتحاد و یک دلی خودرا همچون گذشته حفظ کرده و چه بسا مستحکم تر کنیم .
بیایید با یک صدا و پشتوانه فعالان دانشجویی خود پاسخ های خود را بگیریم .
شاید فردا هایمان
بهتر
گذشته هایمان باشد.
به یاد بهترین روزهایی که در انتظار ماست.
شاید...................
همدل باشیم
با سلام
باشد که رویم در این راه دشوار تا برسیم به سر منزل مقصود
موفق باشید
سرمایه ی ما جز امید چیز ِ دیگری نیست!