چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد، نیامدی
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد، نیامدی
خلیل آتشین سخن،تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی
برای ما خسته ایم و دل شکسته ایم،نه!
ولی برای عده ای چه خوب شد ،نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح،ظهر،نه!غروب شد، نیامدی
باز هم نشد روی مه یار را ببینیم
ای خدا مردم از این به خانمانی
پس کی یار را خواهم دید
هر روزم را به امید جمعه به شب میرسانم
ولی باز هم جمعه شد و آقامون نیومد
اگر تو را نداشتم فجایعم امان نداشت
شاید این جمعه بیاید - شاید ....
ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش
تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
می آید...
شاید روزی که دیگر من نباشم...
شاید روزی که دیگر با او نباشم...
شاید روزی که با دیدنش اشک در چشمانم حلقه نزند...
شاید روزی که دیگر ...
ولی می دانم می آید...اخر خودش گفته که می آیم...
محتاج یک نگاهش هستم...اگر نگاه نشد حد اقل یک اشاره...
بیا و مارا از این منجلاب بیرون کش...
بیا...بیا...بیا
خدا کند که بیاید
شکسته بال و پرم در هوای دل تنگی
قفس نشین شده ام بی تو تا دلم تنگ است
.............
گلدی بو جمعه گلمدون سن
گون سایون جمعه دیگر اولسون
اللهم عجل ولیک الفرج
التماس دعا