KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

در رثای فریدون آدمیت

در رثای فریدون آدمیت

 

 

نسل امروز بداند، این آگاهی‌ها که امروز دارد، یا ندارد اما می‌تواند داشته باشد، از کجا آمده است. نسل امروز خوب است بداند تصویری که از گذشته خود و تاریخ خود دارد، اصلا شناسنامه واقعی و نه تخیلی که دارد حاصل تلاش‌های بی‌دریغ معدود کسانی بوده است که آخرینشان همین مرد که دیروز در گذشت. فریدون آدمیت.

ملت‌ها به حرکت‌هائی که می‌کنند، به برخوردهائی که با روزگار داشته و دارند، چه در زمینه‌هائی که خود می‌سازند، یا در بستری که دیگران آماده می‌کنند، به پیشقدمی‌شان در گشودن گره‌های ذهنی بشر، به پیشگامی‌شان در ساخت وسایل و کشف راه‌های تازه اندیشه، به چراغی که پیش پای نسل‌ها می‌افروزند، به نقشی که در تمدن بشری ایفا می‌کنند، به تصمیم‌های درستی که در لحظات خطیر می‌گیرند، و سرانجام به انسان‌های بزرگی که از میانشان برمی‌خیزند، ساخته می‌شوند، آوازه می‌گیرند، و موجب افتخار کسانی می‌شوند که در آن سرزمین بعدها متولد خواهند شد و به آن زبان سخن خواهند گفت. و این مجموعه داد و ستد، می شود تاریخ هر ملت. ورنه هر گل و لجنی، لولو و مرجان نشود.

کارها باید کرد تا نسل آینده بداند، آن‌ها که قهرمانان بزرگ ملت را چنان که هستند به آن‌ها نشان می‌دهند و می‌شناسانند، کارشان کم از قهرمانی نیست. فریدون آدمیت این مرد مغرور و دیررام معامله نمی‌کرد. چنان که در مخالفت با استقلال بحرین نامه‌ها نوشت که موجب شد از مقامات عالی که در زمان پادشاهی داشت معزول شود، و پس از نظام پادشاهی هم نامه‌ها نوشت در تطبیق نداشتن قانون اساسی جمهوری اسلامی با دموکراسی و با خواست یک صد ساله مردم ایران. اما در عین حال همه مغروری، افتادگی علمی داشت.

فریدون آدمیت در زمره‌ی آن نویسندگانی بود که در ترویج ادبیات و تفکر مدرنیسم سکولار سهم به سزائی داشت٬ و بهتر و دقیق‌تر و راهنماتر از آن چه آدمیت در باب ریشه‌های اصلاح طلب، تفکر مدرن، جنبش مشروطه و زمینه های آن نوشته، نوشته‌ای در زبان فارسی نیست. نامش بزرگ‌باد.

ما ایرانیان، در سده‌های خلاء، نه فقط خلاء قدرت و جنگاوری، بلکه خلاء اندیشه و حرکت، تاریخ را گم کردیم و دل بسته مرده ریگ‌هائی شدیم که بر آنان هم دقیق نشده بودیم و اصالتشان و تعلقشان به ما محرز نبود.

اگر امروزه روز، بخشی از ما شهامت می‌کند و این می‌نویسد که خلائق مبادا به لالائی این افسانه‌ها به خواب روید، از آن روست که کسانی کوشیده‌اند تا تاریخ بی دروغ این کشور را از میان انبوه افسانه‌ها باز شناسند و بیرون کشند. چه تلخ کلامی است این که بدانیم لالائی قرون دور – لالائی کورش و داریوش با افسانه‌هائی پیرامون آن‌ها که هر چه دورترند، بزرگ‌تر جلوه کنند – چنان خوابمان کرد که از قهرمانان واقعی سال های نزدیک‌تر غافل ماندیم.

در نیمه قرن نوزدهم، که ساخت راه آهن و کشتی‌های بحرپیمای بزرگ و در نتیجه گسترش رفت و آمدهای انسانی، آدم‌ها را از حادثه ای که در فرانسه رخ داده بود – انقلاب علیه استبداد – با خبر کرده بود، ایران در موقعیتی به بدی پانصدسال قبل خود نبود. به محروسه‌ای که شمشیر آقامحمدخان قاجار تعیین کرده بود - گرچه بعد با فشار روس‌ها هفده شهر ماوراء قفقاز از دست رفت- و در اثر فراوانی تخم و ترکه جانشین آقامحمدخان، مملکتی شکل گرفته و نخ هایش به بک مرکز متصل شده بود. اروپائی‌ها سفارت مقیم در تهران برپا داشته بودند. این می‌توانست شروع پرواز باشد. در این زمان حساس، دو مرد بزرگ به هم خوردند، تراژدی همین گونه ساخته می‌شود.

امیرکبیر به دست شاگردش کشته شد اما آرمان‌هایش کشته نشد و در دل همان شاگرد ماند. این درسی است که باید گرفت از تاریخ. ناصرالدین شاه به همان نهالی که امیرکبیر در دلش کاشته بود، شد اولین پادشاه ایران که به طور رسمی به جهان سفر کرد. جهان را دید. نهادهای مدرن مانند دولت، پست، بیمه، بانک، استخراج معادن، بازرگانی خارجی، بودجه نویسی، تشکیل خزانه‌ای برای کشور آورد. – تا پیش از آن خزانه مال شاه بود و با مرگ وی میان مدعیان، بر سرش کشمکش در می‌گرفت. این اول بار بود بر اثر آن چه امیرکبیر گفته و شاگردش پذیرفته بود، این خزانه ماندگار شد و به ارث نرسید، تا بعد در زمان رضاشاه که شد پشتوانه اسکناس و هنوز هست.

باری ملت‌ها را تجربه‌ای که از گذشته‌شان می‌گیرند می‌سازد. سلسله‌ای می‌شوند که پیوند دارند، منقطع نیست تاریخشان. اما از تاریخ ایران، کسی به بزرگی امیرکبیر پاک شد. تا صدسال بعد، زمانی که ملت نیاز به قهرمانان واقعی داشت، نام بزرگش مفقود بود. گم بود و ماند تا جوانی که آزادی خواهی را از پدرش آموخته و شرح بزرگی امیر را در نهانخانه ها شنیده بود دامن همتی به کمر زد. این جوان در دارالفنون درس خوانده بود که یادگار امیر بود گرچه افتتاحش به او نرسید، پس وقتی در وزارت خارجه استخدام شد و راهی لندن و همزمان در مدرسه معتبر علوم سیاسی و اقتصاد لندن نام نوشت، برای تز دکترای خود همان را برگزید. کتاب امیرکبیر و ایران نوشته آن جوان، دکتر فریدون آدمیت، شصت سال قبل چاپ شد. به این کتاب مردم ایران، قهرمان بزرگ تاریخشان را نه افسانه‌ گونه، بلکه بر اساس سند و تحقیقات علمی شناختند. و این نخست‌بار بود که قهرمانی از تاریخ ایران، نه از میان شعر و منظومه و افسانه‌پردازی‌ها، بلکه از میان سندها سر باز می‌زد. این خدمت از دکتر فریدون آدمیت سر زد. همان که دو روز پیش در بیمارستان تهران کلینیک تهران درگذشت.

گرچه امیرکبیر و ایران – که تلخ باید گفت که تا بعد انقلاب شش چاپ شد، و از آن زمان به محاق توقف رفت تا نزدیک سی سال – بزرگ‌ترین اثر آدمیت است، اما بی‌اشاره به کارهای وی شناخت ایرانیان از مشروطیت کامل نیست. مرد بزرگ بعد از امیرکبیر و ایران متوجه همه آن تحولی شد که بعد از امیررخ داد، پس زمینه جنبش مشروطیت را تنها آدمیت بود که باز کرد، چنان باز که برخی از بازماندگان مشروطه تاب نیاوردند. اما مرد کار خود را کرد. آن چه نوشته در سرفصل تحقیقات تاریخی و تتبعات علمی تاریخ ایران جا می‌گیرد.

سخت گیر بود، شاگردی نساخت، معتقد به مراد و مرید بازی نبود. بیست و چند سال گذشته را پیر و دردمند در طبقه دوم همان خانه ساده یوسف آباد گذراند. نادر کسانی مانند علی دهباشی به قلعه‌اش راه داشتند. به کمتر کسی اعتماد داشت جنان که به دهباشی. به مقاله‌ای که علیه سامانه‌های حقوقی و قانونی جمهوری اسلامی نوشته بود حقوق بازنشستگی‌اش را قطع کردند. اما بر دامن کبریائی‌اش گردی ننشست. در همه این سال‌ها تندروها، به طرز خطرناکی با وی دشمن بودند. به طرز باورنکردنی این دشمنی را از یاد نمی‌بردند. سرنوشتش بود که مانند مقتدایش امیرکبیر، با استبداد درگیر باشد٬ یادش گرامی٬ جایگهش سبز باد...


برگرفته از نوشتار مسعود بهنود٬ با همین عنوان

نظرات 1 + ارسال نظر
روزبه ناعمه, , دوشنبه 12 فروردین 1387 ساعت 19:45

سلام
پویا جان مراقب باش مرحوم فریدون آدمیت تکفیر نشه به هر حال هرکی اصلاح طلب ها ازش دفاع کنند معلومه که خیلی یده اصلا ذاتش خرابه و از ازل اتباه خلق شده ولی اگه محافظه کاران ازش دفاع کنند میشه خوب و میشه بهترین خلق

نمونش آمریکا شیطان بزرگ سابق که اگه اصلاح طلبها دم از مذاکره میزدند اونها رووابسته میدونستند و کلی هم پشتشون حرف در میاوردند که اینها از دشمن پول میگیرند و جاسوسند و یا وطن فروش هستند و اصولا مذاکره با شیطان رو رد میکردند

ولی نوبت به دولت کریمه که رسید شیطان بزرگ شد خصم فعال که میشد در ته جهنم هم با او مذاکره کرد و بخاطر منافع مردم عراق رودروی او نشست (منافع مردم ایران هم که مهم نیست فدای سر برادران و خواهران عراقی که ۸ سال مهرورزی میکردند با ما)هرچند همکهاین شیطان سابق ضایعمون میکرد و بعد اینکه با ما حرف میزد میگفت ایران حمایت میکنه از گروه های مسلح یا اینکه قرار میزاشتند ونمیومدند چون مذاکرات مال دولت کریمه بود و هاله نورانی داشتند بنابر این در اوج عزت بود

سخن طولانی شد وفقط خواستم بگم خدای ناکرده با دفاع یا نگاشتن شرح حال این مرحوم باعث نشی به روح ایشون توهین بشه اون دنیا یقه ات رو میگیره اساسی

از ما گفتن

با درود بر جناب ناعمه عزیز و بزرگوار...

با سپاس از مطلبی که بیان داشتید٬ و طنز تلخی که حقیقتی را برایمان بیان می‌نمود٬ به واقع سیاست ورزی در این مرز و بوم را اگر تا قبل از این به بندبازی تشبیه می‌نمودند (البته برای دگر اندیشان) اکنون نمی‌دانم چه تمثیلی را می‌توان بیان نمود؟!!!
اما آنچه وظیفه‌ی ما بود گرامی داشتن یاد و خاطره‌ی استاد بزرگوار فریدون آدمیت بود٬ که در حد بضاعت خود ادایش نمودیم٬ دیگر نتیجه و قضاوت و عدل دوستان با آن‌هاست که امیدواریم با حقیقت‌گرایی خود بدان عنایت نمایند...

با تشکری دگر بار و آرزوی بهترین‌ها برای شما دوست عزیز و گرامی
تا درودی دگر بار بدرود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد