انارها
مردی دارای تعدادی بسیار درخت انار در باغش بود.
او در فصل پاییز انارهایش را در طبقی نقره ای در خارج از خانه اش می گذاشت و روی طبق می نوشت:
یکی در برابر هیچ بردارید و خوش آمدید!
اما مردم از کنار طبق می گذشتند و هیچ کس از آن بر نمی داشت.
مرد با خود اندیشید و در فصل پاییز بعدی انارها را بر طبق نقره ای اشد در خارج خانه نگذاشت اما با حروفی درشت نوشت:
بهترین انارهای این سرزمین در اینجا وجود دارد.
آنها با بهایی گران تر از انارهای دیگر به فروش می رسند.
مردم با خواندن آن نوشته به خانه ی او هجوم آوردند و مردان و زنان همسایه از وی خریداری کردند.
نوشته ای از جبران خلیل جبران
D:
سلام/فائزه جان دستت درد نکنه/بلخره خوندمش
یک ضرب المثل هست که میگه:
هنوز اونقدر پولدار نشدم که بتوانم جنس ارزان بخرم!!