دانشگاه باکلاس ما!!

دانشگاه باکلاس ما!!

حالا هی بگید دانشگاه ما بده!! بابا دانشگاه به این خوبی! روز به روز داره پیشرفت می کنه!

یادتونه اون اوایل چقدر بد بود؟ کلاسهای مختلط رو می گم! اصلا به دکوراسیون کلاس نمی خورد و کاملا از دید هنری مطرود بود! بعد کم کم کلاس دو قسمت شد٫ بعد کلاس های مجزا و امروز...

بله!! پس از ۱ترم انتظار٫ دانشگاه ما رکورد جدیدی در بین تمام دانشگاه های دنیا زد! امروز ما شاهد جدا شدن طبقات خواهران و برادران بودیم!!

این یعنی تبعیض طبقاتی!

راستی امروز خاله جان خوش صدایمان را هم دیدیم! تیپ زده بودند! آن هم با عینک آفتابی!!

به این می گن یه دانشگاه با کلاس!! مگر از این جهت با کلاس باشه وگرنه کلاس های تعاملی اش که ... ! خوب کلاس کلاسه دیگه! چه با تخته و صدا  ٫  چه با عینک آفتابی!!

خلاصه آفتاب گردان ما مثل هر صبح خواجه نصیری دیگری٫ گوش های ما را نوازش داد و رفت! که البته برگشت و یه کم دیگه نوازش داد و دوباره رفت!!

نمی دونم بعد از آبادی ما به آبادی برادران هم سر زدند یا نه؟ که بعید می دونم آنها را از دیدار خود بی نصیب گذاشته باشند!

خلاصه این دانشگاه رفتن ما هم خودش یه سفر ه! در حالی که از خانه ما تا دانشگاه چند خیابان بیشتر فاصله نیست٫ موقع بستن چمدانم دنبال مسواک و خمیر دندانم می گشتم که با خودم فکر گردم بقیه با خودشان چی می برند؟! که امروز دیدم...

از واکمن و گیم گرفته تا کیسه خواب و قلاب بافی و ...

موزیک از انریکو گرفته تا ضرب گرفتن روی دسته صندلی ... که باز هیچ کدوم به پای صدای خاله جان نمی رسه!

منم بساط پیک نیک برده بودم که متاسفانه هوا سرد بود!

حالا باشه انشا... سفر بعدی! میریم حیاط چادر می زنیم!!

منبع: سفر نامه رویا IT