KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

ویتنام...

داستانی را که می خواهم برایتان نقل کنم درباره سربازی است که پس از جنگ ویتنام می خواست به خانه خود بازگردد.

 

 

 

سرباز قبل از این که به خانه برسد، از نیویورک با پدر و مادرش تماس گرفت و گفت:

 

 پدر و مادر عزیزم، جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه بازگردم، ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم!

 

پدر و مادر او در پاسخ گفتند:

ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم!

 

پسر ادامه داد:

 ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید، او در جنگ به شدت آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یک دست و یک پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم که اجازه دهید او با ما زندگی کند!

پدرش گفت:

 پسر عزیزم، متأسفیم که این مشکل برای دوست تو بوجود آمده است. ما کمک می کنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند.

 

پسر گفت:

نه، من می خواهم که او در منزل ما زندگی کند!!

 

آنها در جواب گفتند:

نه، فردی با این شرایط موجب دردسر ما خواهد بود. ما فقط مسئول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را برهم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنی!!

 

در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند...

 

چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.

 

پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.

با دیدن جسد، قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد. پسر آنها تنها یک دست و یک پا داشت!!

*   *   *

بار ها در زندگیمان حرف هایی زده ایم که برایمان ساده و بی اهمیت بوده اند٫ اما آیا هیچوقت به این فکر کردیم که شاید همین حرف های ساده مسیر زندگی کسی را تغییر دهد؟!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
حمید توکلی, IT, خواجه نصیر چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 11:04 http://kntu.Blogsky.com

زیبا و آموزنده !

عالی بود ممنون

غلامی , IT, خواجه نصیر چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 11:26

خیلی زیبا بود ممنونم.

رویا.خ, IT, چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 11:59

ممنون از نظراتتون!!

بنفشه فرجی, , چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 15:27

خیلی زیبا و مفید بود؛ ممنون

حسین رنجبر, نرم افزار, پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 ساعت 11:08

واقعا عالی بود.و تاثیر گزار منم که احساساتی دیگه بدتر...هه هه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد